آرشیو یک‌شنبه ۲۴‌شهریور ۱۳۹۲، شماره ۲۷۷۷
ادب و هنر
۷
نگاه اول

واژه های سربه فلک کشیده

افشین هاشمی

واژه ها برایش معنی دارند: حروف هم. چرا که هر حرف و واژه آهنگ و موسیقی خود را دارد و معنای ویژه خود را. وقتی می نویسد «و» باید گفت «و». پیش تر به آن فکر کرده. بارها و بارها، زیر لب، گفته اش، و بارها بلند خوانده اش. هزار جایگزینش را مرور کرده تا بهترین را بیابد: چون خودش از بهترین هاست. و بهترین را می خواهد: برای خودش، برای نوشته اش، برای گروهش، برای نمایش اش، برای شهرش، برای سرزمینش. به کم قانع نیست، چون کم بین نیست و از خرابی بیزار است چون خود آبادگر است: با نوک تیز قلم دانه می کارد و با جوهرش، خون زندگی در برگ برگ درختش می دمد. شاخه ها را تک به تک می شناسد و خود پیش تر هرسش کرده تا بهترین هیبت را برای درخت ایستاده میان خاک سرزمینش فراهم آورد. به همین خاطر است که از واژه هایش نمی گذرد: همان ها که نوشته. باید گفت شان، همان طور که نوشته، با همان معنی و همان آهنگ. خلاقیت یعنی به بهترین و فربه ترین شکل اجرا کردن آن: نه تغییر و جایگزینی آن. گفتم که واژه ها برایش معنی دارند: حروف هم. به همین خاطر برنمی تابد هر تازه از راه رسیده یی که معلوم نیست زبان مادری اش را چقدر بلد است و هر تازه پشت میزنشسته یی که خودکارهایش را مثل اسباب بازی، هنوز به خاطر رنگ هایش دوست دارد، دستش را خط بزند. حتی واژه یی را. گفتم که- واژه ها برایش معنی دارند. قلم برایش معنی دارد. آخر خدا به آن قسم خورده. زمین زیر پایش را عوض می کند و واژه ها را نه. شده در سرزمینی دیگر، اما همان واژه هایی را بر دشت کاغذ می آورد که به آنها باور دارد. می نویسدشان و پرتاب شان می کند از همان دور چون آرش- مرزهای واقعی پدیدار گردند و گستره یی عظیم فراهم آید برای رویش درختان بسیار، در جای جای این خاک پهناور، با میوه های رنگ رنگ قلم. هر کس به بلندای قدش قلمی بچیند و بر صفحه این خاک نقش بزند تا همه این دیار رنگارنگ واژه ها شود. به امید آبادانی.