آرشیو سه‌شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲، شماره ۲۸۵۳
ادب و هنر
۷

برای جهان کیارستمی کلاه از سر برمی دارم

نگار اسکندرفر

عباس کیارستمی در آن شب میهمانی خوشحال بود. این را به زبان آورد و اگر هم نمی گفت می شد فهمید که از بودن در کنار دوستان و خصوصا پسرش بهمن خوشحال است. در همه این سال هایی که کیارستمی را می شناسم و با او کار کرده ام خاطره آن میهمانی بیش از دیگر روزهایی که او را دیدم به یادم خواهد ماند. خوشحالی و آسودگی اش را عمیقا احساس می کردم.

قطعا این شادی برای گرفتن مدال و تقدیرنامه نبود، که در کارنامه اش جایزه و تقدیر کم نیست. با بهمن راهی خانه شدیم و به او همین را گفتم که چقدر حضور تو در آنجا برایش دلپذیر بود و از کشف این احساس در پدرش دلم لرزید. کیارستمی جهان خودش را دارد و اگر زیر و بم این جهان را هم نشناسم این را به یقین می گویم که هیچ کس نمی تواند مدعی شناخت کامل او باشد. کیارستمی خودش است، خودش با جهان اختصاصی خودش. سینمای او، عکس های او، حرف هایش و نگاهش به جهان خاص خود اوست. کار نمی کند که جایزه بگیرد. کار نمی کند که تایید بگیرد.

بی هیچ چشم اندازی جهان خودش را تصویر می کند. جهانی که رنج ها هم در آن زیبا می شوند. نمی دانم می خواهد از تنهایی اش فرار کند، با آن بجنگد یا آن را تکثیر کند و برایش شریک بیابد. زیبایی شناسی او تلخ ترین چهره ها را، تلخ ترین روزها را هم جوری نشان مان می دهد که دوست داشتنی باشد. کیارستمی دوست داشتنی است. از آن کسانی است که برای دوست داشتنش دلیل زیادی لازم نیست.

همین که خودش است، همین که نمی شود شناختش جز از طریق همان تصویری که از جهان خود می دهد، همین که کارش را با هوشمندی تمام و بدون هراس از تایید دیگران انجام می دهد، همین که از تنهایی خودش نمی ترسد و با آن زندگی می کند، همین ها کافی است تا هر لحظه که به یاد او می افتم به احترام جهانی که ساخته کلاه از سر بردارم.

مدیر موسسه کارنامه