آرشیو پنجشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۲، شماره ۱۹۴۱
صفحه اول
۱

منتقدی آرام و باوقار

عباس بهارلو

نمونه اصلی آدم های صادق و صمیمی که اغلب شبیه کودکی معصوم و بی گناهند و همان قدر که زندگی را دوست دارند، زندگی با آنها سازگار نیست؛ تجسم واقعی منتقدی از دهه 1360 که نوشتن برای سینما را کاری فرهنگی می دانست و همه توان خود را در این راه گذاشت. پرتو مهتدی را می گویم. با پرتو از همان سال های آغاز دهه 1360 آشنا شدم. خوش برورو و خندان بود. رفتارش صمیمانه بود، مثل آخرین روزهایی که دیدمش و بیمار بود. سال هایی که از سازمانی دولتی عذرش را خواسته بودند و کاروباری نداشت و منبع درآمدی و هنوز هیچ مجله سینمایی ای منتشر نمی شد، بساط محقری به پا کرد تا امرار معاش کند و خریداران، با کمال تعجب، فروشنده جوانی را می دیدند که همیشه مجله های خارجی می خواند و اگر می توانستند تشخیص بدهند «لوموند» و «سایت اند ساوند» و «کایه دوسینما» را در دستش می دیدند. خیلی زود متوجه شد این کاره نیست. اگر می توانست و «فروشنده» بود «خریداران» بهتری داشت و می توانست به نان و نوایی برسد. با توجه به تحصیلات سینمایی اش به کار منشی گری سینما و دستیاری کارگردان رو آورد که با این یکی هم ارضا نشد؛ جایگاهی برای خودش در آن سینما متصور نبود. همکاری حرفه ای اش را با مطبوعات سینمایی از دهه 1360 آغاز کرد. با هر نشریه ای که کار می کرد، به سبب تسلطش به زبان های انگلیسی و فرانسه (و البته فارسی) خیلی زود به یکی از آدم های اصلی و چهره گیرای همان نشریه بدل می شد.

دایم خنده بر لب داشت و جدی سخن می گفت؛ اما جدیتش به ندرت زیر آن لبخند افسانه ای و ابدی آشکار می شد. آرام و باوقار بود و اگر هم موردی برای بحث پیش می آمد فوران شوق وشورش بیشتر درونی بود. به ندرت درباره آدم هایی که در جمع حضور نداشتند سخن می گفت و آنها که می شناختندش به نیکی از او یاد می کنند. شوخی هایش عادی بود و روزهایش یکنواخت می گذشت، چه آن موقع که کارش زیاد بود یا نبود. بهترین لحظه های زندگی اش با ترجمه گزارش و مقاله و در دفتر مجله های سینمایی و جشنواره فیلم فجر گذشت؛ اگرچه بابت تلاش های بی وقفه اش به نان و آب حسابی نرسید.