آرشیو پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۵، شماره ۶۳۵۶
ورزشی
۱۰
یادداشت 3

برشی از داستان عاشقی عمیق پورحیدری

مهدی ملکی (دبیر گروه ورزش)

«می خواهم بدون مزاحمت برای مردم دفن شوم.» این جمله بخشی از صحبت های مرد دوست داشتنی فوتبال ایران در آخرین روزهای حیاتش است. صحبت هایی که به نزدیکان خود گفته و «مردمی» بودن در کلمه به کلمه آن موج می زند. یکی از خصوصیات بارز کاراکتری که لقب «اسطوره» را یدک می کشد و به این حد از جایگاه ستودنی و گاه دست نیافتنی می رسد، چیزی جز این نیست. اینکه تحت هر شرایطی مردم برایت مهم باشند، دغدغه شان را داشته باشی. حتی در همین حد که چند ساعت برگزاری مراسم تشییع و خاکسپاری ات باعث رنجش و آزار کسی نشوی. از منصور پورحیدری نقل است که گفته: «دوست ندارم بعد از مرگم مزاحم مردم شوم. بدون اینکه کسی برای من بیاید و در ورزشگاه ها دوره بچرخم. مردم کلی گرفتاری دارند و سخت زندگی می کنند.» اینها رسم عاشقی است. یک نوع نجابت عیان و ملموس، بدون ریا و تزویر و ظاهرسازی و نقاب. هزارتوی رفتار ساده اما سخت؛ رفتاری که جزو حلقه های گمشده این جامعه و ورزش ما است.... اما باید گفت منصورخان! مردم در باشکوه برگزار کردن مراسم شما اذیت نشدند، مردم از رفتنت آزرده خاطر شدند. فوتبال «ترک» برداشت. یکی از بااصالت ترین اعضای خانواده خود را از دست داد تا عمیقا به فکر فرو رود که کدام جانشینی برای تو تربیت کرده. علی پسر منصورخان می گوید: «پدر تحت هر شرایطی پیگیر استقلال بود، حتی این اواخر هم این رویه قطع نشد. اینکه چه خبر از استقلال و اوضاع چطور است.» طبیعتا این حجم از دغدغه برای فردی که روی تخت بیمارستان است، تنها از کسی برمی آید که به خاطر عشقش استقلال، قید حضور روی نیمکت تیم ملی را هم می زند. حال فوتبال زانوی غم بغل گرفته و در این شرایط پویش مردمی لازم است برای رویش افرادی چون «پورحیدری».