آرشیو پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۵، شماره ۳۷۱۸
صفحه آخر
۱۶
تاکسی نوشت

این همه آدم

سروش صحت

پریروز خیابان ها غلغله بود. انگار همه به خیابان آمده بودند. گفتم: «امروز روز تاکسی سواری نبود، باید پیاده می رفتم.» راننده گفت: «بله جلو بسته است، جای سوزن انداختن نیست.» مردی که عقب تاکسی نشسته بود، گفت: «ولی این از اون ترافیک هایی هست که آدم اعصابش خرد نمی شه.» زنی که عقب تاکسی نشسته بود، گفت: «چه زندگی عجیبی داشت.» راننده گفت: «چه مرگ راحتی.» بعد گفت: «مرگ راحت نعمته... تا روز آخر روی پای خودت باشی بعد بری بیمارستان، دو ساعت بعدش تمام... واقعا نعمته.» مرد گفت: «اصلافکر نمی کردم این همه آدم بیان... همه اومدن.» زن دوباره گفت: «چه زندگی عجیبی داشت.... »