آرشیو پنجشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۶، شماره ۶۴۷۵
صفحه آخر
۲۴
اینم از این

بوبوق بوق

علیرضا کاردار

چند روز بود فایل صوتی تبلیغاتی منتسب به یکی از کاندیداها را توی ماشین گذاشته بودم روی تکرار و دائم گوش می دادم. آهنگی شاد که بچه ها خوانده بودند و با قر از پدر و مادرهایشان می خواستند به آن نامزد رای بدهند، انگار پفک می خواستند! همسرم که نشست توی ماشین گفت: «باز اینو گذاشتی؟ عوضش کن دیگه!» در حالی که روی فرمان ریتم گرفته بودم گفتم: «حیفت نمیاد؟ به این شادی!» گفت: «به ریتمش کار ندارم، تبلیغش رو اعصابه» فلش را با خشونت از ضبط بیرون کشید و رفت روی رادیو. خندیدم و گفتم: «نه که تو این رادیو و تلویزیون تبلیغ اون دوستان نیست!» گفت: «اینم یه جور دیگه روی اعصابه! خودشون صبح تا شب فیلمشون پخش میشه و حتی ثبت نامشون رو زنده نشون میدن، تازه نامه می نویسن به صدا و سیما که مراسم افتتاح طرح ها رو نشون ندین، تبلیغ رئیس جمهوری میشه!» گفتم: «حق دارن خب. عادت کردیم رئیس جمهورهامون ممنوع التصویر باشن!» نفس عمیقی کشید و گفت: «راست میگی، چهار سال پیش تا قبل از اینکه آقای روحانی رئیس جمهوری بشه بیشتر نشونش می دادن!» گفتم: «خوب شد گفتی، فلش رو بیار خونه، مناظره ها رو ضبط کنم.» گفت: «حالا اون مناظره های قبلی رو که ضبط کردی، به چه کارت اومدن؟ جز اینکه هی میذاری و حرص می خوری؟» گفتم: «مگه تلویزیون دیدن بدون حرص خوردن هم میشه؟ تو کل برنامه هاش دلم به یک برنامه نود خوش بود که اونم نمی دونم فردوسی پور چش شده، هر هفته باید یه جور حرصمون بده. یا با رنگ پوست بازیکنه شوخی میکنه، یا اسم پسر اون بازیکن رو مسخره میکنه، یا به مدل موی این یکی گیر میده...» همسرم گفت: «حالا حرص نخور پشت فرمون. شنیدم مجری هفت عوض شده، از این به بعد می تونی بدون حرص خوردن اون برنامه رو هم تماشا کنی!»

ناگهان یک موتوری چراغ قرمز را رد کرد و مثل تیر اجل از جلوی مان گذشت. عصبانی شدم و بوق زدم. همسرم دستم را گرفت که: «چی کار می کنی؟ بوق نزن! نشنیدی قانون تصویب کردن هر بوق بیجا 300 هزار تومن جریمه داره؟» گفتم: «بیا! از همه طرف باید حرص بخورم، یک شکم بوق سیر هم نتونم بزنم!» خنده اش گرفت و فلش را داخل ضبط کرد و گفت: «بیا آهنگی که دوست داری رو گوش بده، ضرر حرصش کمتر از بوقه!» اینم از این!