آرشیو پنجشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۶، شماره ۲۸۶۷
روزنامه فردا
۲۰
قضیه بیخ پیدا کرد…

آه ای انگشت طلایی...

پوریا عالمی

آه ای انگشت اشاره طلایی... انگشت، کم چیزی نیست. با انگشت پشت گوشمان را می خارانیم. کرک های توی نافمان را درمی آوریم. به آنجا اشاره می کنیم. به اینجا اشاره می کنیم. چیزهای قشنگ را به دیگران نشان می دهیم. با فشار آن به پهلوی بغلی، باعث پریدن او می شویم. خرده سبزی را از لای دندانمان درمی آوریم. ته ظرف ماست را باهاش تمیز می کنیم. از کسی خوشمان بیاید رویش انگشت می گذاریم و نشانش می کنیم. باهاش پول می شماریم. با آب دهان ترش می کنیم و می زنیم به دیواره قابلمه تا جیلیزی صدا کند و بفهمیم برنج دم کشیده است. باهاش اینتر می زنیم و وارد اینترنت می شویم. با تقه زدنش روی دکمه های کیبورد می نویسیم... آه ای انگشت طلایی... ما از تو ممنونیم... و تنها با تو خودمان را می خارانیم و به جاهای دوردست اشاره می کنیم...

آه ای انگشت طلایی... ای انگشت اشاره... که اصلا به چشم نمی آیی... تو نه تنها کار ما را راه می اندازی... که هر چهار سال یک بار مسیر زندگی ما را تغییر می دهی...

ای انگشت... ای بلا... ای ناقلا... ما یک بار تو را در 84 دست کم گرفتیم و توی استامپ نزدیمت و اثری از تو روی کاغذ رای نگذاشتیم، هشت سال مجبور شدیم انگشت حیرت به دهان بگیریم و با همین انگشت ساده هشت سال قطره های اشکمان را از روی گونه پاک کنیم... یک بار تو را روی برگه رای نزدیم و انگشت به دهان و حیران انگشت دیگران را دیدیم که قراردادهای عجیب امضا کردند و سندهای ملی را شخصی کردند... یک بار تو را روی برگه رای نزدیم و هشت سال هر کشوری که رفتیم در بدو ورود ما را انگشت نگاری کردند... آه انگشت... ما از تو شرمساریم و تنها با تو خودمان را می خارانیم...

اما انگشت من... انگشت زیبای من... ای خارنده خوبی ها و ای فشارنده دکمه ها و ای درآورنده کرک ها از ناف ها... ای درآورنده جوش ها از پوست ها و ای کننده موی دماغ... فردا تو کجایی؟ فردا ما به دنبال تو می آییم تا جوهری شدنت را به تماشا بنشینیم؛ واضح و روشن بگم، فردا همه می آییم و «رای می دهیم» همین.