آرشیو پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۶، شماره ۳۸۲۲
صفحه آخر
۱۶
تاکسی نوشت

چند آرزو

سروش صحت

راننده تاکسی از خاطرات جوانی اش برای مان تعریف می کرد. داشت می گفت که چرا و چطور راننده تاکسی شده است. من گاهی سوال می کردم و راننده با ذوق وشوق جوابم را می داد. مردی که عقب تاکسی کنارم نشسته بود، آهسته پرسید: «داری سوژه ستون این هفته ات را جور می کنی؟» خجالت کشیدم و گفتم: «نه... داشتیم حرف می زدیم» مرد گفت: «گاهی تو ستون ات یه شعری، کتابی، فیلمی، چیزی معرفی کن... یه چیز به درد بخور» بعد گفت: «ببخشیدا» گفتم: «خواهش می کنم ولی مثلا چی؟» مرد از دفتری که توی کیفش بود کاغذی کند و به من داد. روی کاغذ این شعر نوشته شده بود:

برایت رویاهایی آرزو می کنم تمام نشدنی

و آرزوهایی پرشور

که از میان شان چندتایی برآورده شود

برایت آرزو می کنم که فراموش کنی

چیزهایی را که باید فراموش کنی

برایت شوق آرزو می کنم

آرامش آرزو می کنم

برایت آرزو می کنم که با پرواز پرندگان بیدار شوی

یا با خنده کودکان

برایت آرزو می کنم که دوام بیاوری در رکود، بی تفاوتی و ناپاکی روزگار

مهم تر از همه برایت آرزو می کنم که خودت باشی

(ژاک- برل)