آرشیو پنجشنبه ۲۶ امرداد ۱۳۹۶، شماره ۳۸۸۲
صفحه آخر
۱۶
تاکسی نوشت

شهاب...

سروش صحت

اگر ساعت 9 صبح دم ایستگاه باشم، حتما سوار تاکسی آقا محمود می شوم. آقا محمود همیشه سر ساعت 9 کارش را شروع می کند و تا ساعت 6 توی خط هست. آقا محمود 40 ساله است و سبیل و ابروی خیلی پرپشتی دارد که قیافه اش را بداخلاق و جدی و حتی خشن نشان می دهد، اما وقتی می خندد دیگر نشانه ای از بداخلاقی و جدیت و خشونت نمی ماند چون بلند و از ته دل می خندد. خنده هایش از آن خنده هایی است که آدم را عاشق زندگی و زنده بودن می کند و یادمان می آورد که زندگی و مشکلات خیلی هم جدی نیست و در هر شرایطی می شود خندید و ادامه داد.

آقا محمود با دهانی باز و صدای بلند می خندد و وقتی می خندد گوشه چشم هایش چین های ریزی می افتد و خود چشم ها هم می خندند و ردیف دندان های سفید به کمک چشم و لب هایش می آید و خنده را کامل می کند. آقا محمود باعث می شود زندگی را کمی آسان تر بگیرم و من هم بخندم.

****

چند روزی است آقا محمود توی خط نیست...