آرشیو پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۶، شماره ۲۹۹۰
صفحه آخر
۲۰
حرف درشت

وقتی شعر مجابت می کند

پوریا عالمی

دیروز تولد جواد مجابی بود و من به این بهانه می خواهم با ذکر چند مثال بگویم جواد مجابی بودن چقدر کار مشکلی است:

1- الان طرف کتابش را ناشر رد کند، نوشتن را می بوسد و می گذارد کنار. درحالی که نویسنده ممکن است چیزی را ببوسد، اما کنار نمی گذارد.

2- الان طرف کتابش را مجوز ندهند، ول می کند و می رود زانوی غم بغل می گیرد. درحالی که نویسنده اگر مجوز نگیرد، به مسئول مربوطه می گوید: بیا... بیا این پرینت ها مال خودت، من آخرسر کتابم را چاپ می کنم.

3- الان طرف برای اینکه مطبوعات به کارش بپردازند، با روزنامه نگاران و منتقدان دوست می شود و شب دعوتشان می کند میهمانی و صبح که از خواب بیدار شد، می رود نان تازه می گیرد. درحالی که نویسنده کاری به منتقد ندارد و از نقد استقبال می کند.

4- الان طرف کتاب نمی خواند و کتاب صادر می کند و بعد می گوید چرا کسی کتاب نمی خواند. درحالی که نویسنده باید این قدر کتاب بخواند که چشمش درآد و باقیش از قلمش درآد و بنویسد.

5- الان نویسنده خودش را سلبریتی می داند و با بهرام رادان و مهناز افشار و محمدرضا گلزار خودش را مقایسه می کند. درحالی که قدیم نویسنده ها تیپ که می زدند، خودشان را نهایتا با پروین اعتصامی مقایسه می کردند.

6- الان طرف نگاه می کند بازار چه کتابی خوب است و همان شکلی کتاب می نویسد. درحالی که نویسنده باید طوری باشد که بازار را به هم بریزد.

7- الان طرف درباره آب حوض کشیدن هم نظر خاصی ندارد. درحالی که نویسنده قبلا برای همه حوزه ها تعیین تکلیف می کرد.

8- الان نویسنده از دست همه سیگار می کشد. درحالی که نویسنده قبلا از دست جهان می کشید.

آقای دکتر مجابی، شما و آسیه خانوم جوادی – ناستین جان - و پوپک مجابی یک عمر «خانواده فرهنگی» را معنا بخشیدید و در هر شرایطی در همه سالیان دست از خواندن و نوشتن و بحث و تبادل نظر برنداشتید، بگویید ما چه کنیم که بیدی باشیم که با هر بادی نلرزیم.