آرشیو سه‌شنبه ۲ آبان ۱۳۹۶، شماره ۹۰۶۶
سیاسی
۲

فنای در ذات

دکتر سید علی اکبر پرورش

خداوند در آیه 54 سوره مائده می فرماید: «فسوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونه - به زودی قومی می آیند که خداوند آنان را دوست دارد و آنان هم خدا را دوست دارند.» این مقام وصال است. «یحبهم» یعنی خدا اینها را دوست دارد، نه فعلشان را، نه فاعلیتشان را، بلکه وجودشان را برای خودشان دوست دارد، و اینها هم خدا را برای خود او دوست دارند، نه برای صفات او. عاشورا مصداق اعلای این آیه کریمه است که خدای متعال، امام حسین علیه السلام را برای خودش دوست دارد، نه برای اینکه اکبرش را داد، این بحث ها نیست. آنجا که حسین علیه السلام اکبر را می دهد، اکبری وجود ندارد، حسینی وجود ندارد. همه، اوست. شب عاشورا حضرت اباعبدالله علیه السلام به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام فرمود: «بنفسی انت - جانم به فدایت!» حضرت عباس علیه السلام ظاهرا نه معصوم است نه امام. اما یک شخصیتی مثل امام حسین علیه السلام که هم معصوم است و هم امام، این جمله را به او می فرمایند. حضرت مجامله و تعارف نمی کند، چون اهل این حرف ها نیست. این جمله بسیار قابل تامل است که چرا شخصیت مافوق به شخصیت مادون می گوید؛ جانم به قربانت؟! سرش در این است که وقتی حضرت اباعبدالله علیه السلام به حضرت اباالفضل علیه السلام می فرمایند؛ جانم به قربانت، اینجا دیگر عباس نیست. عباس آن قدر ذوب در حسین است و حسین آن قدر ذوب در محبوب است که دیگر نه از عباس خبری هست و نه از حسین. گاهی هم حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به حضرت علی علیه السلام می گوید؛ جانم به قربانت! گاهی حضرت علی علیه السلام به حضرت زهرا سلام الله علیها می گوید؛ جانم به قربانت! مفهومش این است که آنجا که این سخنان رد و بدل می شود، دیگر از خود وجودی آنها خبری نیست. همه و همه، خداست. ما این درس ها را باید از عاشورا بگیریم که آنها «خود»ی برایشان مطرح نبود. همه فانی در یکدیگر بودند و هر کدام در امام حسین علیه السلام فانی بودند. در فنا هم احتیاج نیست که آدم، نابود و ناپدید شود. ناپدید شدن شخصیت شخص، می شود فنا، نه نابود شدن شخص او. دیگر خود مطرح نیست. خود، ناپدید است. همه چیز، اوست.