آرشیو سه‌شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۶، شماره ۶۶۴۳
صفحه آخر
۲۴
خاطره

آواربرداری؛ از جام جهانی تا کرمانشاه!

مهدی ملکی (دبیر گروه ورزش)

زلزله بند بند وجودم را می لرزاند. تفاوتی ندارد در چندصد کیلومتری ام اتفاق افتاده باشد یا چند هزار کیلومتری. البته که اگر این مصیبت شامل هموطنانم شود، دردناک تر هم خواهد بود. برای من زلزله با خاطرات تلخ رودبار و منجیل حس خوفناکی دارد. فوبیایی کابوس وار. وحشت از چند ثانیه ای که می گذرد و ماه ها و شاید سال ها خاطرات بد و خرابی به جا می گذارد. خوب یادم هست، ساعت نیمه های شب را نشان می داد، من و خواهرم پای تلویزیون مشغول دیدن فوتبال بودیم. جام جهانی 1990 ایتالیا. خانه لرزید و در اتاق که باز بود، از لرزش بسته شد. فردای آن روز، تصاویر دردناک خرابی ها، ضجه های هموطنانم که نزدیکان شان را از دست داده بودند، آهنگ غم آلودی که تلویزیون روی تصاویر میکس کرده بود، همه اینها آواری بود روی سرم. آواری که کیلومترها آن طرف تر از محل وقوع حادثه، خودم را آنجا و در مرکز آن تصاویر حس می کردم.

سال 1369 بود و من تنها 10 سال داشتم. پسر بچه ای که کمتر از یک سال قبل پدرش را از دست داده بود. خوب یادم می آید که آن موقع هم بارها صحبت از این بود که اگر در تهران زلزله بیاید، چنین می شود و چنان. همین حرف ها و تصاویر واقعی از فاجعه، حسی ترسناک در من به وجود آورده بود. پیش خودم می گفتم اگر اینجا زلزله بیاید و افراد خانواده ام را از دست بدهم و خودم زنده مانده باشم، باید چکار کنم؟ این فکر و خیال، با گریه های ناخواسته و ترسی عمیق به اتمام می رسید تا چند ساعت بعد که دوباره به سراغم می آمد...

زلزله ها شباهت زیادی با هم دارند اما حالا زلزله غرب ایران و رودبار و منجیل خیلی بیشتر شبیه هم هست. از نزدیک بودن مقیاس ریشتر (کرمانشاه 3/7 رودبار و منجیل 4/7) تا زمان وقوع آن. تبعات آن هم که تفاوتی ندارد؛ بی خانمانی و غم از دست دادن اطرافیان و خانواده و نزدیکان. کاش خدا کمک شان کند. کاش تمام ما هموطنان و مسئولان بدون لحظه ای درنگ هر کمکی از دست مان برمی آید انجام دهیم. شاید زخمی التیام یابد...