آرشیو سه‌شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۶، شماره ۴۹۷۱
صفحه آخر
۲۰
راپورت های میرزا ادریس

فکمان افتاد!

الیوم که از خواب بیدار شده ملاحظه فرمودیم خشایار ماسماسک گور به گوری اش را در دست گرفته و هی از در و دیوار فوتوی یادگار انداخته و ذوق می کند. فرمودیم چه مرگت است؟ عارض شد: آیفون ایکس ابتیاع کردیم.

نگاه به دیوار خانه انداخته، دیدیم جعبه سفیدی که روی دیوار بود و قدرتی خدا دکمه اش را می زدی و در باز می شد روی دیوار سر جایش است. خشایار را صدا کرده پس گردنی زدیم که پدر سوخته ما را مسخره می کنی؟ آیفون که سر جایش است همان طور که کله اش را می خاراند عارض شد قبله عالم آن آیفون با این آیفون تومنی صد تومن تفاوت دارد.

فرمودیم: چطور؟ عارض شد: این آیفون یک مدل تلفون همراه است که به غایت پیشرفته و فوق النهایه امکانات دارد.

فرمودیم: چطور؟ عارض شد که مثلا قفلش از روی اسکن چهره است و فقط با صورت صاحابش وا می شود. فکمان افتاد! بعد فرمودیم بیاورد امتحان کنیم.

امتحان کرد روی صورت خودش وانشد و هی زور زد و وا نشد. ما هم قاه قاه خنده کردیم.

بعد عارض شد هفت میلیون تومان بابتش وجه رایج مملکت پرداخت کرده. مجدد کلاه از سرمان افتاد. در دوره همایونی ما در کل خزانه مان هفت میلیون تومان نقود نبود. حالا شاه شهید ناصر سر از گور بردارد بنشیند به تماشا که جوانک یک لاقبایی که پادوی ماست ماسماسک همراه ابتیاع می کند به مبلغ هفت میلیون تومان!

شیطان می گوید شب که خواب است ببریم این ماسماسکش را بفروشیم پولش را ذخیره کرده برگردیم به عصر خودمان کل عربستان و جوجه کشورهای جاخوش کرده کنار همین خلیج فارس را کلا با رعیتش ابتیاع کرده هم به ممالک محروسه افزوده ایم هم در آینده اسم مان به جای میرزا ادریس عطار می شود میرزا ادریس جهانگیر هم کلی فتنه از آینده این مرزو بوم دور می کنیم. عجالتا برویم دمنوشی چیزی تیار کنیم بدهیم همین خشایار بخورد خوابش سنگین شود بلکه بتوانیم کاری پیش ببریم. چه کنیم ما هر چه می کشیم از این دل رئوف است.