آرشیو چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶، شماره ۳۹۵۵
صفحه آخر
۱۶
در همین حوالی

سوگ نازنین خشایار

افشین خاکباز

خبر کوتاه بود و ناگهانی. مثل همه خبرهای بدی که این روزها صف کشیده اند تا راه نفس ببندند و همچون پتک بر شیشه جان مان فرود آیند. جوانی دیگر از اهالی قبیله اندیشه و هنر رفت. نازنین دیهیمی درگذشت: مترجم، روزنامه نگار و هنرمند جوان، آزاده و با استعدادی که به گواه آثاری که از او به یادگار مانده، هرچند نه در میان اصحاب قدرت، ولی بی تردید در بین اصحاب اندیشه و هنر آینده ای روشن داشت و اگر پای خسته از راه سنگلاخش مجالی بیشتر می یافت، راه های نارفته و حرف های ناگفته بسیار داشت و جان کلام، خوب زیست و زود رفت. این خبر تلخ به یک باره دو غم بر دل های مان آوار کرد: غم از دست رفتن نازنینی که عمری پرثمر، ولی به کوتاهی گل های لاله داشت از یک سو، و آوار شدن کوه غمی دیگر بر شانه های دوست و استاد گرامی، خشایار دیهیمی از دیگر سو. مترجم برجسته و انسان وارسته و اندیشمندی که به ویژه در این چند سال اخیر، از بی مهری های زمانه کم ندیده و جور و گزند روزگار بسیار کشیده. از دست دادن عزیزانی چند در چنین فاصله ای کوتاه بسیاری را از پا می اندازد، ولی نه خشایار دیهیمی عزیز را: مردی که با همه ناملایمات، همچون کوه استوار ایستاده تا در زمانه ای که فکر و اندیشه کسی را به آب و نانی نمی رساند، مشعل آگاهی و آگاهی بخشی بر زمین نماند. گویی شاملو در وصف دیگرگونه مردانی همچون اوست که از «شیرآهن کوه مردانی» می گوید که «عاشقانه خاک را سبز می خواهند» و می کوشند تا به روغن جان، چراغ دانش و آگاهی افروخته نگه دارند. باشد که با سخت جانی خود را از این بار گران نیز برهاند، این مصیبت غمبار را از سر بگذراند و همچون همیشه در میدان بماند.