آرشیو چهارشنبه ۱ آذر ۱۳۹۶، شماره ۳۹۵۹
صفحه آخر
۱۶
در همین حوالی

فردا سالمرگ غلامحسین ساعدی است

در خلاقیت از همه جلوتر بود

جمال میرصادقی

«جمال! داستان های من نوعی دیگر است» این جمله ای بود که غلامحسین ساعدی در آن سال های دور همیشه به من می گفت. آن روزها او مشغول خدمت سربازی بود و گاهی که برای تعطیلات می آمد، من همراه با بهمن فرسی به خانه اش می رفتیم و به او سر می زدیم. غلامحسین ساعدی از همان سال ها داستان می نوشت و قدرت خلاقه اش آنقدر زیاد بود که هر هفته یک داستان می نوشت. همان روزها هم با خواندن داستان های غلامحسین ساعدی کاملا این حس را می گرفتم که نوع نوشته های او با دیگران متفاوت و یک نوع داستان تازه است، اما با گذشت زمان و افزایش شناخت من درباره سبک های داستان نویسی، متوجه شدم قصه ای که غلامحسین ساعدی روی کاغذ می آورد، در واقع نوعی از داستان است که با عنوان ژانر وهمناک از آن یاد می شود: سبکی از داستان نویسی که نخستین بار ادگار آلن پو با نوشتن کتاب «قلب رازگو» آن را پدید آورد. در حقیقت آلن پو نخستین کسی بود که نوشتن داستان های وهمناک را آغاز کرد و غلامحسین ساعدی هم همین سبک داستان نویسی را شگرد کار خود کرد. البته آن روزها هیچ کسی قدر ابتکار عمل و خلاقیت نهفته در داستان های وهمناک غلامحسین ساعدی را نمی دانست چرا که بیشتر مخاطبان طرفدار داستان های واقع گرایانه ای بودند که 80درصد دیگر نویسنده ها به آن می پرداختند. اما با وجود اینکه هیچگاه قدرت بیان روایی یا نثر گفتاری که احمد محمود در نوشته هایش داشت، در آثار غلامحسین ساعدی دیده نمی شد، اما ویژگی بارزی که او را از دیگر نویسنده ها متمایز می کرد، خلاقیتی بود که در آن زمینه غلامحسین ساعدی از همه نویسنده های هم دوران خودش جلوتر بود. او تنها نویسنده ای بود که در آثارش نوعی ادبیات وهمناک دارد که نه نمادین و تمثیلی است و نه واقع گرایانه: یعنی داستان های دهشت انگیزی که خواندن آنها احساس قرابت مرموز و آزاردهنده ای را در خواننده بیدار می کند و به اعتقاد یک نظریه پرداز فرانسوی وهمناکی حاصل از این نوع داستان ها را می توان به عنوان نتایج رویا، خطای حسی یا توهم شخصیت توجیه کرد. نمونه بارز داستان وهمناک غلامحسین ساعدی، «عزاداران بیل» است که خواندن آن می تواند در شناخت جنس نوشتاری غلامحسین ساعدی بسیار اثرگذار باشد.