آرشیو پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶، شماره ۳۹۸۷
صفحه اول
۱
سرمقاله

مدیریت اپوزیسیونی

ثمینا رستگاری

مسوول شدن در ایران کار ساده ای نیست، از پایین ترین سطوح تا بالاترین مقامات باید برادری ات را ثابت کنی تا میزی و دفتردستکی پیدا کنی و امضایت معنادار باشد. در هر مرحله هم مثل بازی مار و پله نردبان هایی هست که یک شبه ره صد ساله طی کنید یا اینکه چندین مرتبه از آنجایی که هستید پایین تر بروید.

هر مسوولیتی اختیاراتی با خودش می آورد، بودجه و امکانات و نیروی انسانی برای رسیدن به هدفی و برآوردن نیازی و مداوای دردی. تمام آن دفتر و دستک و ماشین و راننده و پول و حق ماموریت و هتل و... برای این است که کارهای بر زمین مانده مردم انجام شود. وقتی خود این مناصب هدف شود اول گرفتاری است.

در کشور ما سال هاست که دیگر همین پست و مقام ها و منافع حاصل از آن، هدف است نه وسیله، طبقه جدیدی از مدیران تشکیل شده با هر اسمی که برای یقه شان انتخاب می کنید. به جا آوردن خیلی از آنها سخت شده هر وقت سراغ شان را بگیرید یا در جلسه اند یا وقت ندارند. بخت اگر یارت باشد و به دلیل داشتن ضبط صوت و کار در روزنامه ای به اتاق شان راه بیابی در حین مصاحبه چند بار باید ضبط را خاموش کنی چون مسوول می خواهد چیزی بگوید که چاپش به صلاح نیست، اسم باکلاسی هم برایش گذاشته اند آف د ریکورد. ضبطت را خاموش کن.

از مشکلات بپرسید صد برابر آنچه شما در آستین دارید او روی میز ردیف می کند و خودش از همه شاکی تر است. مسوولان هم همان گلایه های مردم در تاکسی را دارند با این تفاوت که راننده تاکسی بازنشسته ای است که در سن استراحتش باید برای تامین مخارج خانواده اش زحمت بکشد و آن مسوول مرد صاحب منصب و مقام و موقعیتی است که باید مشکل آن راننده تاکسی را حل کند. اما چرا به خودش حق می دهد او هم منتقد باشد؟ او از چه می نالد و اصلا چه حقی دارد که بنالد؟مگر او معتمد نظام نبوده که آنجا نشسته و آن سمت را به خاطر تعهدش از میان ده ها نفر متخصصی که کمتر متعهد تشخیص داده شده به او نسپرده اند او چرا باید همان حرفی را بزند که آن متخصص رانده شده می زند. واقعیت این است که اپوزیسیون شدن هر مسوولی بهترین راه و ساده ترین روش برای فرار او از مسوولیت است. او می خواهد با این کار از خودش سلب مسوولیت کند و رندانه اختیاراتش را هم در دست داشته باشد. مسوولی که منتقد است باید به خانه برگردد و کتاب خاطرات بنویسد. او نباید میزی اشغال کند چرا که ناتوان است از به کار بردن قدرت و سمت و امکانی که به او داده شده است. نمی توانی مانند راننده تاکسی معترض باشی اما راننده ات تو را به خانه برساند. هر کس نمی تواند، برود: تا کسی که می تواند بیاید. جمله ای شبیه به این در هیچ جای مسیر به کسی گفته نمی شود. در ابتدای راه از هیچ کارمندی نمی پرسند به چه دلیل باید استخدام شوی، برای مردمت چه کار می توانی بکنی؟ چه شناختی از جایی که می خواهی در آن استخدام شوی داری؟ تظاهر به خیلی چیزها را در ابتدای کار از او طلب می کنند اما در هیچ کدام از فرم ها و تحقیقات محلی عیار کاربلدی فرد عیان نمی شود. از هیچ مسوولی در انتهای ماه نمی پرسند در این ماه چه کردی که مستحق گرفتن این حقوق باشی؟ اما آخر هر سال تا دل تان بخواهد نمودار میله ای و دایره ای و بیلان کاری است که در کاغذهای رنگی چاپ می شود با نام پر طمطراق عملکرد یکساله فلان جا. این منش و روش به هیچ دولتی محدود نمی شود، چه کاپشن تنت باشد چه نباشد، چه مکلا باشی یا نباشی این نوع از مملکتداری خودش را به شکل های مختلف بازتولید کرده و ادامه پیدا کرده پس گیر کار یک جای دیگری است. عدم حسابرسی و ضعف پاسخگویی و برخورد جناحی با مسائل ملی از عمده ترین دلایلی است که مسوولان را به جای بدهکار کردن تبدیل به طلبکار کرده است. مشکل هست کم هم نیست، اما وقتی حل کننده مشکل خودش مشکل جدیدی باشد امیدوار بودن سخت می شود.