مصاحبه با صندلی
ما: سلام. لطفا خودتان را معرفی کنید و بگویید از کی صندلی شدید.
صندلی: من از وقتی مسئول شدم صندلی شدم؛ یعنی اولش کم کم تبدیل به چوب شدم و بعد از مدتی از بس چسبیده بودم به صندلیم، شبیه صندلی شدم.
ما: شما قبل از اینکه صندلی بشوید، خیلی شعارهای قشنگی می دادید و می گفتید فکر مردم هستید. چی شد؟
صندلی: واقعا هم همین طوره، ولی این صندلی مسئولیت یک طوری است که وقتی روش میشینی دیگر نمی توانی بلند شوی.
ما: آیا مشکل از شماست یا از صندلی؟
صندلی: واقعا مشکل از من نیست. خیلی صندلی ها هستند که می شینی روشون و بعد بلند می شوی؛ مثل صندلی دندان پزشکی که من بارها نشستم روش و بلند شدم، اما این صندلی مسئولیت... آخ آخ... یک طوری است که میشینی دیگر بلند نمی شوی.
ما: با توجه به اینکه شما صندلی شدی، مسئولیت کارهایی که روی زمین می ماند چیست؟
صندلی: مسئولیتش با زمین است دیگر.
ما: با توجه به اینکه شما صندلی شدی، مسئولیت شعارهایی که به مردم دادی چی می شود؟
صندلی: مسئولیتش با مردم است دیگر که به شعارهای من گوش کردند.
ما: اگر شما واقعا کاری به کار مردم نداری، چرا از روی این صندلی بلند نمی شوی و نمی روی خانه؟
صندلی: چون این صندلی را دوست دارم.
ما: اگر عین همین صندلی را برایت بخریم و بگذاریم توی خانه ات، قول می دهی بروی؟
صندلی: نچ؛ هم باید اونجا هیچ کاری نکنم. هم باید حقوق بگیرم. هم رانت داشته باشم، هم کار همه لنگ من باشد.
ما: با توجه به اینکه مشکل سوخت در جهان وجود دارد و از طرفی زمستان هم هست و هوا هم خیلی سرد است و گاز هم قطع شده، شما جان می دهی برای شومینه.
صندلی: از آنجا که من مسئولیت دارم، مصونیت سیاسی هم دارم. شما اگر به من دست بزنی، به اموال عمومی آسیب زده ای!
ما: پس ایشالا همین طوری صندلی بمانی و از یادها بروی و بمانی زیر آفتاب و باران و بپوسی و خلاص.
حرف درشت
نام شش مسئول را که تبدیل به صندلی شده اند با رسم شکل بنویسید. (5 نمره)