آرشیو پنج‌شنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، شماره ۳۹۹۹
کتاب
۸
علم

نگاهی به کتاب مواجهه با داروین

داروین در میان مسلمین

محسن آزموده

«این بیچاره اصم و کر بوده است از استماع این خبر که عرب ها و عبری ها از چندین هزار سال است که ختان می کنند و با وجود این یکی از آنها تاکنون مختون زاییده نشده است». «بیچاره»ای که سید جمال الدین اسدآبادی (1897-1839م.) اینگونه او را تحقیر می کند، چارلز اسپنسر داروین (1882-1809م.) واضع نظریه تکامل است: نظریه ای که بدون تردید یکی از تاثیرگذارترین نظریه های علمی در طول تاریخ دانش بشری است و نکته جالب توجه آن است که اتفاقا اندیشمند مسلمان ایرانی، زیست شناس بریتانیایی دقیقا به خاطر همین نظریه به او می تازد. البته این واکنش انسان فرهیخته و باسوادی چون سید جمال چندان عجیب و غیرمنتظره نبود، چرا که داروین در سرزمین خودش نیز با عکس العمل هایی گاه به مراتب تند و تیزتر مواجه شد. مساله مهم اما این است که از همین عبارات سیدجمال آشکار می شود که او درک درستی از نظریه «انتخاب طبیعی» داروین نداشته و آن را با نظریه لامارک اشتباه گرفته است. البته چنان که امیرمحمد گمینی نوشته، «در آن زمان بیشتر تکامل گرایان، از جمله خود داروین، سازوکار لامارکی را مقبول می دانستند» و روشی هم که اسدآبادی برای نفی دیدگاه لامارک پیشنهاد می کند، بسیار شبیه «آزمایشی است که آگوست وایزمن برای رد این نظریه انجام داده است. وایزمن طی چند نسل دم بچه موش ها را برید و مشاهده کرد که اندازه دم موش های نسل های بعد هیچ تغییری نکرده است.» واقعیت این است که قصه تاریخ تحول و بسط علم و نحوه پذیرش و رد نظریه های جدید علمی، آن طور که فیلسوفان و مورخان علم گوشزد می کنند، چندان به خود علم بستگی ندارد و عمدتا از عوامل و شرایط بیرون از دایره خود علم، مثل شرایط سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی جامعه و حتی رویدادهای فردی و شخصی ای که برای دانشمندان به وقوع می پیوندند، متاثر است. به همین خاطر چه بسا یک نظریه یا فرضیه علمی، با توان تبیین گری بالا برای پدیده های مشهود، از سوی دانشمندی ارایه شود، اما اوضاع و احوال زمانه به گونه ای باشد که آن فرضیه مورد اقبال قرار نگیرد و اصلا از سوی اهل علم روزگار مسموع واقع نشود. فرهنگ دینی یک جامعه و نوع و شکل قرائت رایج آن جامعه از سنت دینی خودش نیز یکی از مهم ترین عوامل در نحوه مواجهه با یک نظریه علمی است، بگذریم که خود این قرائت مسلط و رایج سخت متاثر از نظریه های رایج علمی زمانه است. برای مثال شکل برخوردی که جامعه مسیحی به ویژه کلیسای کاتولیک با نظریه گالیله و حتی خود او داشت، به دلیل غلبه نجوم بطلمیوسی و هماهنگ شدن آن با شیوه خاصی از خوانش متون مقدس مسیحیان بود، برداشتی که آنچنان با ذهن و ضمیر مسیحیان گره خورده بود که به برساختن یک جهان شناسی خاص منجر شده بود و نظام معرفتی متناسب با آن را پدید آورده بود. پیوند این نظام معرفتی و جهان شناسی با قدرت سیاسی و اجتماعی و نقش اساسی اش در تثبیت و تقویت آن، سبب می شود که هر گونه نظریه تازه ای که به نحوی از انحاء خللی در نظم پیشین وارد می کند، به دیده تردید نگریسته و با آن به شدت برخورد شود. داستان نخستین رویارویی جوامع اسلامی با نظریه تکامل داروین را نیز باید در این چارچوب نگریست: قصه ای خواندنی و شنیدنی که عادل زیادات و امیرمحمد گمینی در کتاب «مواجهه با داروین» بدان پرداخته اند و در آن به «روایت رویارویی سکولارها و مذهبیان عرب و عجم، اعم از مسیحی و مسلمان، در سرزمین های اسلامی» پرداخته و از «لطایف مواجهه با نظریه تکامل» سخن رانده اند. کتاب در دو بخش به معرفی مسیر و چگونگی رویارویی نخبگان مسلمان و مسیحی در سرزمین های اسلامی، در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی، با نظریه تکامل می پردازد: در بخش یکم، ترجمه کتاب «علوم غربی در جهان عرب: ضربه داروین گرایی (1930-1860)» نوشته پژوهشگر اردنی، عادل زیادات، پژوهشگر برجسته دانشگاه یرموک، ارایه می شود. زیادات در پژوهش خود تاثیرات علم جدید، به ویژه نظریه داروین، را در میان جریان های مختلف فکری سرزمین های عربی هلال حاصلخیز پی می گیرد و ما را با دیدگاه های گروه های مختلف سکولار و مذهبی و مسلمان آشنا می کند و در آن میان نقش برجسته متفکران مسلمان، مخصوصا محمدرضا اصفهانی، و روش رویارویی او را با این نظریه در کتاب مهم «نقد فلسفه داروین» بررسی می‎کند. زیادات در نهایت نتیجه می گیرد که اصفهانی، به عنوان نماینده شیعیان، در مواجهه با این نظریه، در مقایسه با دیگر علمای سنتی مسلمان و مسیحی، شایستگی بیشتری از خود نشان داده است.

گمینی، مترجم کتاب که خود استادیار پژوهشکده تاریخ علم دانشگاه تهران است، معتقد است که در کار زیادات بررسی عمیق تر و جزئی تر آرای اصفهانی، به خصوص نقد او بر نظریه تکامل انسان داروین، صورت نگرفته است، به همین خاطر حاصل پژوهش مستقل خود در آرای اصفهانی را به ترجمه کتاب زیادات افزوده است. او همچنین در پیش درآمد خواندنی کتاب، تاریخچه ای نظریه تکامل در غرب ارایه کرده است و در آن ضمن اشاره به زمینه های فکری پدید آمدن نظریه داروین، به نحوه مواجهه دانشمندان غربی و واکنش های داروین و طرفدارانش به آن اشاره کرده است، به خصوص که ماده گرایانی چون لودویگ بوخنر (1899-1824م.) و ارنست هکل (1919-1834م.) و مهم تر از همه هربرت اسپنسر (1903-1820م.) «نظریه داروین را با فلسفه خود بسیار هماهنگ و آن را بخشی از فلسفه شان قلمداد می کردند.» این در حالی است که خود «داروین هیچگاه وارد بحث های دینی و فلسفی نمی شد و این کار را به دیگران واگذار می کرد. او از هیچ کدام از عواقب احتمالی متافیزیکی نظریه تکامل دفاع نکرد». مترجم کتاب همچنین در بخشی تحت عنوان «مواجهه نظریه تکامل و ادیان در سرزمین های اسلامی» به مسیر دیگری نیز که مسلمانان را با نظریه تکامل آشنا کرده، یعنی آشنایی از طریق نوگرایان هندی و در راس ایشان سید احمدخان (1899-1817م.) می پردازد. شاید در وهله نخست به نظر برسد که پرداختن به تاریخ مواجهه ما با نظریه تکامل، جزو علاقه مندی های مورخان تاریخ علم و کرم کتاب هایی است که فقط عاشق دانستن هستند، اما وقتی به یاد آوریم که حتی در روزگار ما نظریه تکامل از کتاب های درسی حذف می شود و بناست تا هیچ اشاره ای به آن نشود، اهمیت بازخوانی کژفهمی هایی که می کوشند علم را به قامت فهم ناکامل خود در آورند و جلوی پیشرفت دانایی را می گیرند، آشکار می شود.