آرشیو پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، شماره ۳۹۹۹
غیر قابل اعتماد
۱۴

شعر طنز

بگویم یا نگویم؟

سعید بیابانکی

هرچه دارم از نود دارم، بگویم یا نگویم؟

از شما کلی سند دارم، بگویم یا نگویم؟

عکس هایی از غضنفر داشتم: آن ها بماند!

عکس هایی از صمد دارم، بگویم یا نگویم؟

چیزهایی دیده ام از قدبلندان دو متری

خود اگر یک متر قد دارم، بگویم یا نگویم؟

من از آن یارو که اسمش را نمی گویم، بدانید

پوستر صد در نود دارم، بگویم یا نگویم؟

ای مدیر بوق! آن شب پشت گوشی یاد داری،

گفته بودی نامزد دارم؟ بگویم یا نگویم؟

از عرب های قطور نفتی دشداشه بر تن

عکس با بشار اسد دارم، بگویم یا نگویم؟

تو اگر این پنج روز و شش ز من پرونده داری

من برایت تا ابد دارم، بگویم یا نگویم؟

فیلم های سینمایی داری از من، این که خوب است!

فیلم های مستند دارم، بگویم یا نگویم؟

من از آن شاعر که اسمش را... بماند، یادم آمد

یک جوک بسیار بد دارم، بگویم یا نگویم؟

قهرمانی بی نظیرم، از المپیک جهانی

جام پرتاب لگد دارم، بگویم یا نگویم؟

نائل شدن به اوج نفهمی...

مسلم حسن شاهی

دوران درک نیست که دوران مدرک است

نائل شدن به اوج نفهمی مبارک است!

ما از کتاب و مدرسه فیضی نبرده ایم

شکر خدا که کار شما روی غلتک است!

با حرف مفت، مزرعه را بیمه کرده ایم

صدها کلاغ پشت سر هر مترسک است

بر باد رفته را به تماشا نشسته ایم

تنها نماد شادی مان بادبادک است

آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم

شاعر در این زمانه به دنبال فندک است

من گریه های واقعی ام پشت صحنه بود

از درد خنده کردم و گفتند دلقک است!