آرشیو شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، شماره ۲۱۸۱۷
ورزشی
۹
حدیث دشت عشق

به یاد شهید «امیر ملارضا»

او همیشه بصورت انفرادی و با خرج خودش به جبهه می رفت

شهید «امیر ملارضا» یکم فروردین 1344 در تهران چشم به جهان گشود. امیر ششمین فرزند خانواده بود. او بعلت ضعف مالی خانواده نتوانست ادامه تحصیل دهد و مجبور شد در یک کارگاه صافکاری مشغول بکار شود. تا اینکه 16 ساله شد و بلافاصله برای جبهه ثبت نام کرد.«امیر»برای نخستین بار در عملیات رمضان در غرب کشور شرکت کرد. او همیشه بصورت انفرادی و با خرج خودش به جبهه می رفت. هنگامی که عملیات والفجر(4) در منطقه پنجوین عراق آغاز شد، او درآن حمله شرکت کرد و در تاریخ 29/8/62 در آن عملیات مفقودالاثر گردید و تا کنون پیکر مقد سش بر نگشته است. خاطره ای از همرزم شهید: در آن حمله، من که کمک آرپی جی زن بودم، با شروع درگیری، زخمی شدم و از بالای یک بلندی به زمین افتادم. «امیر» من را کشید بین دو تخته سنگ تا از تیررس دشمن در امان باشم و خودش برای ادامه عملیات من را تنها گذاشت و رفت.من تا غروب آن جا بودم؛ سپس عراق شروع کرد به پاتک.فرمانده گردان به نیروها گفت: سریع به عقب بروید!هر کس بماند، دیگر مانده است! من دیگر بدنم سرد شده بود و اصلا قدرت حرکت نداشتم؛ نگران و مضطرب بودم که دوباره «ملارضا» آمد و من را کول گرفت و به راه افتاد.در بین راه، به طورمرتب خمپاره می زدند و او مجبور می شد هر بارمن را به زمین بزند و درازبکشد. من که از آن وضع خسته شده بودم، گفتم: مرابگذار و خودت را معطل نکن. او یک باره داد کشید و با عصبانیت گفت:با چه رویی به محل بروم و به صورت پدر و مادرت نگاه کنم! سیزده، چهار ده ساعت مرا به پشت گرفت و با هزار زحمت مرا به عقب آورد و در آمبولانس گذاشت و خودش بی درنگ بازگشت و در مرحله بعدی همان عملیات، مفقودالاثر شد.