آرشیو دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۶، شماره ۶۶۹۳
حوادث
۱۷
یادداشت

من هنوز ایستاده ام

شقایق آرمان

من هنوز ایستاده ام، تنهای تنها و از پشت روزهای سرد اندوه، انتظار آمدنت را می کشم. تمام عمر به انتظار بوده ام. مردم از من می پرسند مگر کشتی هایت غرق شده اند که گلوله گلوله اشک می ریزی؟ آری! کشتی ام غرق شده است. من مادر مجید، مادر فرید، مادر مسلم، حسن، حسین، حامد و... من پدر، من خواهر، من برادر و من از بستگان تمام آن 32 سرنشین کشتی غرق شده ای هستم که رفت تا دورهای دور، تا ساحل شرقی چین. 9 روز تمام است که دست های یخ زده مان را در هم گره زده ایم. زانوهایمان را در آغوش کشیده ایم و چشم به راه یک خبر مانده ایم. حالا اینجا هرچه می بینی جای خالی است. ما یک عمر در انتظار بوده ایم. هربار که جگرگوشه هایمان را به دریا می سپردیم دلمان آشوب می شد، این بار اما فرق داشت، همه دنیایمان خلاصه شد در کابوس نیامدن ها، تا همین دیروز هنوز رویاهایمان را رج به رج می بافتیم، رویای دوباره بودن، رویای دست در دست هم بودن، رویای خنده های از ته دل، رویای چیدن سفره هایی با عطر خوب سیب زمینی پخته، رویای انارهای دانه دانه شده، رویای چیدن هفت سین و بهار با هم بودن...ما رویا کاشتیم و کابوس درو کردیم و خبر تلخ تر از تلخ رسید.

آری! کشتی ما غرق شده است.

دریای طوفانی، آتش و خاکستر و آه، آخر قصه ما بود. اما ای کاش خاکستر و پوسیدگی و آه نبود. حالا ما مانده ایم و بهاری که خالی از تک تک شما 32 نفر خدمه کشتی نفتکش «سانچی» است، ای کاش کسی می آمد و به ما می گفت که همه این آشفتگی ها یک قصه بود و ما فردا صبح از خواب بیدار می شدیم و دوباره لبخند می زدیم. اما افسوس ما داغدار زمستانی هستیم که خالی از توست. و بهاری که تهی می شود از نبودنت. و هفت سین بی تو قلبم را می شکافد. آری! کشتی ما غرق شده است. من هنوز ایستاده ام و برایت از ساحل انتظار دست تکان می دهم، رویایت را که می توانم داشته باشم، هرچند کشتی ام غرق شده است.