آرشیو سه‌شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، شماره ۴۰۰۳
صفحه اول
۱
سرمقاله

تحریف تاریخ و رسانه تنبل

دکتر محمدعلی الستی ( استاد ارتباطات)

در حال حاضر اصلی ترین مشکل صدا و سیما این است که دارد اعتماد عمومی را از دست می دهد. علت از دست رفتن این اعتماد به صداوسیما این است که این رسانه عملکردی غیرحرفه ای را در پیش گرفته است و این را در نحوه جهت گیری های آن می توان دید.

در همین ابتدا باید اشاره کنم که من به هیچ عنوان عقیده ای به وجود رسانه کاملا بی طرف ندارم، هر رسانه ای قطعا جهت گیری های خودش را دارد و برای همین وقتی می گویم صداوسیما به سبب جهت گیری هایش در حال از دست دادن اعتماد عمومی است، در واقع منظورم این است که به دلیل جهت گیری های ناشیانه اش دارد این اعتماد را از دست می دهد وگرنه هر رسانه دیگری هم ازجمله بی بی سی و صدای امریکا هم جهت گیری دارد. اما چرا صداوسیما دارد این رویه را به صورت ناشیانه پیش می برد؟ چون دو اشتباه عمده در عملکرد حرفه ای اش دارد. اشتباه اول صداوسیما از آنجا نشات می گیرد که چون خودش را یک رسانه متعهد به عقیده می داند، فکر می کند که مطالب و اطلاعاتی که به نظر غیرمنطبق با اصول این عقیده می آیند را نباید منتشر کند. به این ترتیب مخاطب که از این رسانه هیچ پیام مخالف و متفاوت را نمی بیند، کم کم احساس می کند که این رسانه یک رسانه یک بعدی است و نمی توان به آن اعتماد کرد. دومین خطا در عملکرد حرفه ای این است: صداوسیما راست نمی گوید. پخش «غیرواقع» از آن مورد اول اثر منفی بیشتری دارد. وقتی مخاطب متوجه می شود که حرف غیردرست می بیند و می شنود، اعتمادش را به این رسانه از دست می دهد. وقتی در مورد یک رسانه ملی، رسانه ای که متعلق به جمهوری اسلامی است، صحبت می کنیم قطعا داریم در مورد رسانه ای حرف می زنیم که سازگار با سیاست های حاکمیت است و در این شکی وجود ندارد. اما چنین رسانه ای باید هوشمندی و ذکاوت حرفه ای رسانه ای در این سطح را هم داشته باشد. هوشمندی و ذکاوت حرفه ای به چه معنا است؟ به این معنا که یک رسانه می تواند جهت گیری هایش را به گونه ای انجام دهد که مردم را به مخالفت صریح با خود برنینگیزد. به عنوان مثال ممکن است خیلی از مواقع متوجه شوید که یک شبکه فارسی زبان دارد جهت گیری خاصی اعمال می کند و مثلا بخشی از واقعیت ها را بیان نمی کند. نکته دقیقا همین جاست! بخشی از واقعیت ها را بیان نمی کند نه اینکه یک واقعیت را عوض کند و غیرواقع بگوید. در اسلام دروغ گفتن حرام است اما راست گفتن واجب نیست. یعنی می توانیم برخی از راست ها را نگوییم و صداوسیما می تواند در راستای سیاست های خودش از این راهکار استفاده کند (که این کار را هم می کند) اما اینکه غیرواقع بگوییم منع شرعی دارد و متاسفانه رسانه این کار را انجام می دهد. این دو عامل: جلوگیری از انتشار هرگونه صدای مخالف و عدم رعایت صداقت، مردم به این رسانه بی اعتماد شده اند و در نتیجه با اینکه حجم تولیدات این سازمان بالا رفته اما میزان تاثیرگذاری آثارش در حال کاهش است.

از اینجا به بحث نحوه روایت و به تصویرکشیدن تاریخ دوره پهلوی و تاریخ انقلاب توسط صداوسیما می رسیم. این رسانه عملا در حال تحریف تاریخ انقلاب است. اول اینکه سلسله پهلوی مانند هر سلسله دیگری یک حاکمیت دو وجهی بود یعنی هم اقدامات مثبت داشت و هم منفی. وقتی جز نکات منفی از این سلسله حکومتی چیزی در صداوسیما دیده نمی شود یکی از عواملی است که مخاطب به کلیت پیام شک می کند. اما نکته مهم تر در تحریف تاریخ این است که سایر نیروهای معارض با حکومت پهلوی جایی در تولیدات تاریخی صداوسیما ندارند. نیروهای چپ و ملی گرا هم از جمله مخالفان رژیم پهلوی بودند و با این حال در آثار تولیدی صداوسیما یا حذف می شوند، یا کمرنگ، یا نقش آنها حداقلی بازتاب داده می شود یا حتی تاثیرات حضورشان به صورت مغشوش بازتاب می یابد. آنچه شما از تاریخ انقلاب در صداوسیما می بینید این است که مردم ما از همان ابتدا اسلام خواه بوده اند و آن هم با نوع نگاه و شیوه ای که امروز طیف اصولگرا دارد، انگار که در دهه پنجاه هم نگاه غالب بر مردم و انقلابیون همین نگاه اصولگرایانه سال 96 بوده است. مراحل مختلف تاریخی و گرایش های مختلف در این روند حذف شده اند و طبیعی است که آن بخش از جامعه که تجربه و خاطره حضور در دوره انقلاب را دارند، تحریف تاریخی برای شان مسلم می شود و این را به نسل های دیگر هم انتقال می دهند. به علاوه آن نسل هایی که به صورت مستقیم در جریان انقلاب نبودند هم می توانند به راحتی آنچه از صداوسیما پخش می شود را با آثار موازی که از رسانه های خارج از کشور در اختیارشان قرار می گیرد مقایسه کنند و این سانسور و تحریف شدید در تولیدات رسانه ملی را دریابند. حالا سوال اینجا است که چرا با وجود تاثیر معکوسی که این نحوه عملکرد دارد، صداوسیما همین شیوه را ادامه می دهد؟ چون رقیبی در داخل کشور ندارد. اگر در کشورمان شبکه های دیگری داشتیم یا اگر صداوسیما مجبور می شد که مخارجش را خودش تامین کند، با مشکلات عدیده ای روبه رو می شد. اصولا در هر سازمانی از جمله سازمان های رسانه ای، استراتژی به معنای برنامه ریزی کلان نیست بلکه به معنای برنامه ریزی مبتنی بر رقابت است. سازمان صداوسیما در داخل کشور رقیبی ندارد، رقبای رسانه ای اش در خارج از کشور در واقع غیرقانونی محسوب می شوند، آنتن های ماهواره را می کنند و می برند و اگر کسی بخواهد در چارچوب قانون عمل کند ناچار فقط به صداوسیما دسترسی دارد. همه اینها یعنی رقیب نداشتن و همین بی رقیبی است که یک رسانه را روز به روز تنبل تر می کند. صداوسیما خودش را ناچار نمی بیند که با ایجاد مزیت های رقابتی نوعی ارزش افزوده فرهنگی برای خودش ایجاد کند و مخاطب را نگه دارد. رسانه ملی تنبل شده است، رقیبی برای خودش نمی بیند و همه اینها به خصوص در تولیدات سیاسی و تاریخی این رسانه خودش را آشکارتر از همیشه نشان می دهد.