آرشیو پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، شماره ۴۰۱۱
صفحه آخر
۱۶
تاکسی نوشت

پنج دقیقه...

سروش صحت

راننده تاکسی که مرد میانسالی بود گفت: «ببخشید من دیشب حال ندار بودم اصلا نتوانستم چشمم را روی هم بزارم، اشکال نداره بزنم بغل پنج دقیقه یه چرت کوچک بزنم، بعد شما را برسونم؟» زنی که جلوی تاکسی نشسته بود گفت: «یعنی چی؟... مگه ما علاف شماییم؟... من هزارتا کار دارم.» راننده گفت: «من دارم می میرم از خواب، پنج دقیقه بخوابم که دنیا زیر و رو نمی شه، بعد هر جایی خواستید می رسونمتون.» مردی که عقب تاکسی بود با عصبانیت گفت: «شما که خوابت می یومد بیخود مسافر سوار کردی، می خواستی دیشب بخوابی یا مسافر نگیری.» راننده گفت: «وقتی سوارتون کردم اینقدر خوابم نمی اومد، ولی الان دارم می میرم.» مرد گفت: «برو آقا، من خیلی عجله دارم.» در یک لحظه راننده پایش را محکم روی ترمز کوبید. به محض اینکه تاکسی ایستاد سر راننده روی فرمان افتاد. زن وحشت زده فریاد زد: «ای وای چی شد؟» مرد خودش را جلو کشید و راننده را تکان داد، راننده سرش از روی فرمان کنده شد و روی گردنش افتاد.

مرد نگاهی به زن کرد و آرام گفت: «مرد.» زن گفت: «باورم نمیشه. کاش گذاشته بودم پنج دقیقه بخوابه.» مرد گفت: «از کجا می دونستیم؟» راننده سرش را بالا آورد و گفت: «حالا که می دونید، می شه تا نمردم بزارید پنج دقیقه بخوابم؟» زن گفت: «این مسخره بازی ها چیه روانی؟... برو هزارتا کار دارم.» مرد گفت: «واقعا همه دیوانه شدن، برو آقا... گاز بده برو.» راننده راه افتاد و رفت.