آرشیو چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۶، شماره ۴۰۲۷
صفحه آخر
۱۶
در متن حاشیه

در ستایش شرافت

کاوه فولادی نسب

پدر من هفتادسالش است. همین حدود یک ماه پیش تولد هفتادسالگی اش را جشن گرفتیم. یک روز صبح، اواخر هفته پیش، مادرم تلفن کرد که برای «بابات اتفاقی افتاده.» سرم گیج رفت. گفت سر کوچه خانه شان دو موتورسوار کیف بابا را زده اند و بابا که دسته کیف روی شانه اش بوده، خورده زمین و یکی دو متری دنبال شان کشیده شده، اما خوشبختانه حالا جز سوزش زخم و درد تن عارضه دیگری ندارد. چشم هایم سیاهی می رفت. گفتم «چشم هاش چی؟» دو سه روز قبل از این حادثه، پدرم جراحی چشم داشت: آب مروارید: و وقتی دزدها رفته بودند سروقتش محافظ تخم مرغی شکل سفید روی چشمش بود و درک این مساله که جز کهولت، کسالت هم دارد، کار پیچیده ای نبود. سرگیجه جای خودش را به عصبانیت داد. دلم می خواست آن دو نفر را ببینم و به شان بگویم «خیلی بی معرفتید. دزد هم دزدهای قدیم. لوطی تر بودند.» شاید تصور جامعه ای بدون دزد و دزدی زیادی ایده آلیستی باشد. با این روندی که جوامع شهری در جهان معاصر سپری می کنند، به نظر می رسد باید عوض خیالات آرمانی و آرمان شهری غیرقابل تحقق، سراغ مواجهه ای منطقی و واقع بینانه رفت و حتی در تقسیم کار اجتماعی، دزدی را هم به رسمیت شناخت! حالا گیریم منزلت اجتماعی پایینی داشته باشد و شاغلانش مشمول مجازات هایی شوند. مگر خیلی از شغل های دیگر هم نیستند که شاغلان شان محکوم و مجازات می شوند؟ خوبی این شکل مواجهه این است که می شود درباره اش حرف زد: مثلا می شود از «اخلاق دزدی» گفت. بله، می دانم که از نگاه اکثریت قریب به اتفاق مردم، دزدی در ذات خودش کاری غیراخلاقی است. اما همین کار را هم می شود غیراخلاقی انجام داد یا غیراخلاقی تر! و مثل هر کار دیگری می شود در انجامش شرافت بیشتر یا کمتری به خرج داد. می شود سراغ سالمندها و کودک ها و خانم های باردار و آدم های ناتوان نرفت. بله، می شود دزد بود و در عین حال اصول و پرنسیپ هم داشت. [...] بله، می شود تابع قانون نباشی، می شود اصلا خلافکار باشی، اما در عین حال شریف و شرافتمند هم باشی.