آرشیو پنجشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۶، شماره ۴۰۳۳
غیر قابل اعتماد
۱۴
یاد بعضی نفرات

به یاد «عمران صلاحی»

کوتاه بیا، تا که درازت نکنند!

مجتبی احمدی

همین پریروز که اول اسفندماه بود و گذشت، زادروز شادروان «عمران صلاحی»، شاعر و طنزپرداز کم نظیر روزگارمان بود که بیش از یازده سال از رفتنش می گذرد. با همکارانم در صفحه «غیر قابل اعتماد» قرار گذاشته بودیم که قدری پروپیمان تر به آن زنده یاد و کارهای ماندگارش در عرصه ادبیات طنز بپردازیم: مثل دو هفته پیش که به یاد استاد «منوچهر احترامی» چنین کردیم: اما نشد که نزدیک به تاریخ تولد استاد صلاحی، آن صفحه ویژه را تدارک ببینیم. گفتیم دست کم با همین یادداشت کوتاه، زادروزش را شادباش بگوییم و ضمنا قول بدهیم که به زودی، به شرط حیات، جبران مافات خواهیم کرد و در حد توان، به «عمران» شعر و طنز ایران خواهیم پرداخت، که خودش گفته بود: «درخت را به نام برگ/ بهار را به نام گل/ ستاره را به نام نور/ کوه را به نام سنگ/ دل شکفته مرا به نام عشق/ عشق را به نام درد/ مرا به نام کوچکم صدا بزن».

حالا که نامش به میان آمد، از باب تیمن و تبرک و تبسم، سه چهار رباعی او را هم در ادامه بخوانید.

بگذار تو را به لب تبسم برسد

راز دل ما به گوش مردم برسد

بنشین بغل آینه تا بار دگر

زیبایی تو به چاپ دوم برسد!

مردیم در این زمانه از دلتنگی

اوضاع زمانه هم شده خرچنگی

خشک است و عبوس، هرکه بینم یارب!

قدری برسان تهاجم فرهنگی!

دل زمزمه می کرد، هلاکش کردند

با تیغ برهنه چاک چاکش کردند

دل، دهکده ای بود پر از چشمه و گل

از لوث وجود عشق، پاکش کردند!

هش دار که با درفش، نازت نکنند

تولیدگر برق سه فازت نکنند

اوضاع جهان، دیمی و هرکی هرکی است

کوتاه بیا، تا که درازت نکنند!