آرشیو دو‌شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۶، شماره ۶۷۲۷
صفحه آخر
۲۴
عکس نوشت

بیش از 100 روز از زلزله استان کرمانشاه گذشت

نه کانکس می آید نه زمستان می رود

الهه خسروی یگانه (روزنامه نگار)

از آن شور و هیجان اولیه حالا خبری نیست. جاده ای که زمانی از فرط نقل و انتقال کمک های مردمی و دولتی بسته شده بود، حالا خلوت است. گاه گداری اهالی مناطق زلزله زده با ماشین های کرایه غروب را طی می کنند تا برسند به چادرهای غرق آب شان. چادرهایی که با مشمع پوشیده شده اند تا مگر باران خجالت بکشد و بر سرشان نبارد. بعد از زلزله سرپل ذهاب اتفاقات زیادی افتاد. از سوختن کشتی سانچی بگیر تا سقوط هواپیمای یاسوج. مصائب یکی یکی بر سرمان آوار شدند اما مردم زلزله زده سر جای خود ماندند. با همان مصیبت ها و مشکلات و گرفتاری ها. هر روز خبر تازه ای اما می رسد. مثلا؟ اینکه کمک های نقدی مردم در حساب چهره هایی که دست به کار جمع شدند مانده است، مسدود شده است، یا خبری از نتیجه این کمک ها نیست. آن ستاره هایی که پارچه ای روی کامیون کمک های شان زدند و نوشتند اهدایی خانم یا آقای فلان، حالا غرق روزمرگی شده اند. ما هم همین طور. هرازگاهی عکس هایی از این دست می بینیم، پشت مان می لرزد و بعد باز دوباره فراموش می کنیم. سرما شوخی ندارد. در غرب کشور که هیچ شوخی ندارد. بچه ها سردشان است. مادرها مستاصل و پدرها شرمگین. کانکس ها به تعداد کافی نیست. چادرها مجهز نیستند. مردم همچنان زیر باد و باران مانده اند و راه به جایی نمی برند. احتمالا شب عید ممکن است دوباره جریانی شکل بگیرد. دوباره مردم دست به کار شوند و برای هموطنان شان کمک بفرستند اما درمان قطعی این درد، این کمک های گاه و بیگاه نیست، که اگر بود لابد بم حالا حال و روز بهتری داشت. از سوی دیگر هیچ گزارش مستقیم، متمرکز و روشنی از وضعیت مردم وجود ندارد. از اینکه دولت و نهادهای مرتبط چه کار کرده اند و چه می کنند؟ مدام گریبان هم را می گیریم و بر سر هم فریاد می کشیم ولی واقعیت تغییری نمی کند. نگاه کنید! واقعیت این عکس است. همین چادرهای غرق در آب، همین کولری که نومیدانه بر سرش پلاستیک کشیده اند به امید تابستان. لابد صاحبش فکر می کند تا تابستان حتما خانه ای، سقفی، چاردیواری هست که درونش این کولر را کار بگذارد. تا بچه هایش زیر باد خنک کولر بازی کنند و سختی زمستانی که گذشت را از یاد ببرند. زمستانی که البته انگار خیال گذشتن ندارد.