آرشیو پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۶، شماره ۴۰۴۵
شرح بی نهایت
۱۱
تازه ها

شعرهایی تازه از محمد شعبانی

صبح از چه کسی سر می زد؟

درغربت

نتوانستم بیش از لحظه ای کوتاه

به عکس تو نگاه کنم

سه ساله ای یا چهار ساله در این عکس

بر می گردم

تلاشی ابرخوشه های کهکشانی

ستاره ای غول پیکر که در خود فرو می ریزد

حفره ای تاریک و بلعنده در دل کیهان

فروریختن

بر می گردم

ای حامد!

تو

چند روز مانده به هیجده سالگی ات خواهی مرد

مرگی سخت و دردناک

ماشینی از روی سرت رد خواهد شد

و چشم چپ ات از حدقه بیرون خواهد زد

تو

در غربت خواهی مرد

بر می گردم

در آن لحظات طولانی که خون به کندی از رگان بریده دست چپم بیرون می زد و اصوات به ویز ویز دسته ای از زنبوران عسل می مانست و تمامی اشکال به نقطه های بسیار ریز و نورانی تبدیل شده بودند دست راستم را زیر سرم گذاشته بودم رو به آسمان با آن کهکشان های عظیم و ستاره های بی شمارش که در خود فرو می ریزند

بر می گردم

صبح از چه کسی سر می زد اگر از تو سر نمی زد

توفان به چه مهار می شد اگر به تو مهار نمی شد

گل ها به کدام دشت اگر نه به سینه تو

آب های روان اگر نه از نام تو از نام چه کسی

ای سینه ام ای سینه ام سینه ام که دریده می شوی

که دردهای شعله ور که ستارگان مهیب زاده تو

بر می گردم

ای حامد شعبانی که ستاره ای که از چشم مرده ای و توفان ها و توان ها و شعله ها و سر ها و گل ها و رشید رشید رشید

بر می گردم که نتوانستم سه یا چهار ساله ای عکس

بر می گردم که شعله ور که شعله که شعله

آن گل را می بینی

گنجشک صبح را می بینی

بر می گردم

ای ستارگانی که حامد شده اند

کهکشان هایی که حامد

ای تاریک و ای بلعنده که حامد را

که ستارگان را که توان را

بر می گردم

استخوان ها

من از تو دریاهایی گذشتم

و دردها از دندان هایم

آیا این من چند نفر از چند نفرم گم شده از تو

اصلا من زمین ام یا نه اینکه

هوهوی باد است و ابر است و من از تو

گویند چون شعله ای بدیده است

دور

دور

باد

السلام وعلیک به پیشگاه خون ریخته باد

بیش باد

سوزانده باد

بیش باد

بگو چند نفر از من چند نفرم بیش

این ها را هم سخت در هم در هاون استخوان ها

آن می وزد

می وزد

می وزد