آرشیو پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۶، شماره ۴۰۴۵
شرح بی نهایت
۱۱

شعر دیگران

معجزه

شعری از مریوان وریاقانع

ترجمه: مریوان حلبچه ای

از من معجزه ای مخواه

دارایی ام تنها کلمه است

تا در توفان ها به تن کنم

شراب را از من مخواه

من تنها سکوت را دارم

تا در این میخانه، در این سفر سراب

سرخوشم کند

از من سرپناه و خانه و وطن مخواه

مرا تنها چتری است

تا عمر را و اندوه تو را در پهنه جهان بپوشاند

تنها یک باغ را می شناسم

که از فروتکیدن و رنجوری ام صدها رنگ بسازد

از من معجزه مخواه

مرا تنها زبانی است که تا دم مرگ

وجودم را

به واقعیتی تلخ بدل کند

به ترانه ای در راه

به بشارتی که یک آرمانشهر است

از من معجزه ای مخواه...

کنستانتین کاوافی

ترجمه کامیار محسنین

ای یاد

آن چشمان خاکستری باید که از دست داده باشند زیبایی شان را – اگر که او هنوز زنده باشد

آن چهره دلفریب باید که در هم شکسته باشد

ای یاد، آنچنان که بودند نگاه شان دار