آرشیو پنج‌شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۶، شماره ۴۰۴۵
کتاب
۱۳
جامعه شناسی

نگاهی به کتاب «علم ناممکن»

رویایی که محقق نشد

فرامرز آذرپاد

طبقه بندی دانش های بشری و فلسفه علم، عمری طولانی دارد. از زمان ارسطو تاکنون، اثبات پذیری و تحقیق پذیری گزاره های علمی یکی از سوال های مهمی بوده که بسیاری از اندیشمندان و فیلسوفان را به خود مشغول کرده است. فراتر از دانش های تجربی، علم بودن دانش فلسفی و مطالعات انسانی نیز از سوالات مهمی است که همواره مورد نقد و چالش قرار گرفته است. اندیشمندان شناخت شناسی و فلسفه علم تعریف های متفاوتی از علم و معرفت بشری ارایه کرده اند که هر یک می تواند مایه استدلال برای «علمی دانستن» یک دانش یا مطالعه بشری قرار گیرد. کتاب «علم ناممکن: تحلیلی نهادی از جامعه شناسی امریکایی» محصول همکاری دو پژوهشگر مطالعات اجتماعی در امریکاست که قصد دارد به این سوال پاسخ بگوید که «آیا جامعه شناسی یک علم است؟» همکاری ترنر و ترنر (استیون پی ترنر و جاناتان اچ ترنر) از این جهت حائز اهمیت است که دو پژوهشگر پاسخ متفاوتی برای این سوال دارند. جاناتان ترنر اعتقاد دارد که جامعه شناسی مواد لازم برای تبدیل شدن به یک علم را دارد، اما روند تاریخی این رشته مطالعاتی در ایالات متحده امریکا در طول بیش از یک سده، به شکلی طی شده است که ظرفیتش را برای تبدیل شدن به علم از دست داده است. اما استیون ترنر معتقد است که جامعه شناسی علم نیست و تلاش برای تبدیل آن به علم در طول سده های گذشته به این دلیل شکست خورده است که اصولا رویکرد علمی به جامعه شناسی غلط است. به همین دلیل در سراسر کتابی که به نوعی توصیف روند تاریخی رشته جامعه شناسی در امریکا است، حکم کلی در مورد علم بودن یا نبودن جامعه شناسی کمتر به چشم می خورد، بلکه انگیزه نویسندگان بیشتر نشان دادن دلایل شکست جامعه شناسان در تبدیل این رشته مطالعاتی به علم است.

روند شکل گیری رشته جامعه شناسی در امریکا، به نوشته ترنر و ترنر، از علقه های اصلاح طلبانه آغاز می شود. اساتید اولیه جامعه شناسی غالبا پژوهشگران مذهبی پروتستان بودند که از پیگیری مطالعات اجتماعی دو هدف داشتند: 1- کنجکاوی در مورد علل تغییرات 2- تلاش برای یافتن راه حلی برای «مسائل اجتماعی». دومین انگیزه را کتاب «علم ناممکن» انگیزه اصلاح طلبی معرفی می کند: موضوعی که یکی از عوامل اصلی تبدیل شدن «جامعه شناسی» به یک نهاد در امریکا می شود. برای اساتید اولیه جامعه شناسی، مسائلی مانند رشد گناه و شر در جامعه، مساله مهمی بود. دوره اول جامعه شناسی در اواخر قرن نوزدهم به دلیل «نفرت از فعالیت هایی همچون گناه، طلاق، مستی، تفریح های ناسالم برای جوانان» شکل گرفت چراکه «این واجب مسیحی بود که باید علیه آنها دست به کار شد.» جامعه شناسی در امریکا تقریبا همزمان با اروپا رشد می کرد. ایده هایی تقریبا مشابه از اثبات گرایی اگوست کنت و اندام وارگی و تکامل گرایی هربرت اسپنسر، چراغ راه اندیشمندان جامعه شناسی در دو سوی آتلانتیک بود: چه برای دورکیم، چه برای ماکس وبر و چه برای آلبیون اسمال، فرانکلین گیدینگز و لستر فرانک وارد. اما تمایل امریکایی ها به تاسیس یک علم کاربردی و انگیزه اصلاح طلبانه و مداخله جویانه مطالعات اجتماعی آنها باعث شد تا جامعه شناسی در امریکا مسیر متفاوتی طی کند. در آستانه جنگ جهانی اول، یک نهاد تازه برای کاربردی کردن جامعه شناسی به آن اضافه شد: آمار و پیمایش. شکل گیری جامعه جامعه شناسی امریکا که بعدها به انجمن تغییر نام داد، طیف های مختلف پژوهشگران جامعه شناسی را در کنار یکدیگر قرار داد. انجمن دیدگاهی کاملا فراگیر داشت و به طیف خاصی تعلق نداشت.

بعد از جنگ جهانی اول، دیدگاه فراگیر به شکل عمده ای تغییر کرد. موسسه پژوهش های اجتماعی و مذهبی، تحت نظر جان دی. راکفلر پسر، به یکی از ستون های مطالعات اجتماعی در امریکا بدل شد. نهاد جامعه شناسی وابستگی خود را به آمار افزایش داد و مطالعات مستند به آماری می شدند و از طریق نظرسنجی های تخصصی تامین می شدند. همزمان کمک های راکفلر، نهاد تازه ای را در دانشگاه شیکاگو با عنوان کمیته پژوهش های جامعه محلی ایجاد کرد. برخلاف موسسه پژوهش ها، کمیته دانشگاه شیکاگو با وجود خواست کمک کنندگان مالی، مسیری متفاوت طی کرد و ماهیت دانشگاهی آن باعث شد تا به جای «واقع گرایی» مکتب راکفلر، نوعی «تجربه گرایی» در مکتب دانشگاه شیکاگو شکل بگیرد که نتایج پژوهش های آن با پژوهش های واقعی و مبتنی و بر عدد و رقم های موسسه پژوهش ها تفاوت های چشم گیری داشت. رقابت این دو مکتب در دوره بین دو جنگ جهانی باعث شد تا جامعه شناسی امریکایی دچار بحرانی سازنده شود. تلاش های موسسه پژوهش های اجتماعی و مذهبی برای مستندسازی جامعه شناسی با آمار و روش شناسی علمی پیمایش های آماری متمرکز و هدفمند، از سوی پژوهشگران مختلف نقد شد. نفوذ بیشتر پژوهش های جامعه شناسی در دانشگاه ها و کالج های امریکا باعث شد که حرکت تندی در روش شناسی مطالعات اجتماعی در صحنه آکادمیک امریکا پدید بیاید، اما این روش های رقیب نتوانستند به سرعت در یک قالب مشترک علمی و یک رشته متمرکز دانشگاهی در بیایند.

دوره بعد از جنگ جهانی دوم، جامعه شناسی امریکایی بیش از گذشته خاصیت نهادی پیدا می کند. عمده تحولات این دوره متاثر از نظام آموزشی مبتنی بر سرمایه داری در امریکا است. هیات های علمی دانشگاه های امریکایی، نیم قرن از ظهور رشته جامعه شناسی، کم کم جای خود را به افراد تازه کار و جدید می دهند که به نهادهای اقتصادی و میلیونرهای نیویورکی وابسته اند. هر چند این تغییرات باعث منحرف شدن مسیر آکادمیک جامعه شناسی به ابزار مداخله جویانه نهادهای اقتصادی شد، اما در نهایت با تزریق کمک های مالی به دانشگاه ها، نسل تازه ای از دانشجویان و پژوهشگران را پدید آورد که با آزادی عمل بیشتری به نظریه پردازی پرداختند. ظهور اساتید تازه همچون پارسونز در این دوره، پایه گذار دوره بعدی شد که از نظر نویسندگان کتاب دوره طلایی جامعه شناسی در امریکا خوانده می شود. رشد تعداد دانشجویان علوم انسانی در امریکا همزمان با جنگ سرد، در دهه های 1960 و 1970 دوره طلایی را به وجود می آورد که طی آن گرایش های فکری جامعه شناسی در امریکا چند پاره می شود و نظریه ها و عملکردهای مختلف در سراسر امریکا رشد می کنند.

داستان کتاب علم ناممکن، به طریقی مرثیه ای برای «علم جامعه شناسی» در امریکا است. نویسندگان در پایان کتاب از ناامیدی خود برای عملی شدن آرزوی بنیان گذاران جامعه شناسی در امریکا برای تبدیل آن به یک علم جامع و کامل و راه حلی برای مشکلات اجتماعی سخن می گویند. کتاب با این انگیزه نگاشته نشده است که از دیدگاه شناخت شناسی یا فلسفه علم، امکان پذیری علم جامعه شناسی را توصیف کند: در عوض روندی تاریخی را بیان می کند که در نهایت باعث شد جامعه شناسی در امریکا به یک علم بدل نشود. تلاش ترنرها در این کتاب برای نشان دادن روند تاریخی جامعه شناسی امریکایی از سوی بسیاری از پژوهش گران مطالعات اجتماعی در امریکا تحسین شده است. هر چند این تلاش آکادمیک نزدیک به سه دهه پیش (1990) در امریکا منتشر شده، اما ترجمه و انتشار آن در ایران برای دریافت تصویری کامل از روند تبدیل رشته های علوم انسانی به نهادهای اجتماعی در امریکا و ریشه های تاریخی نظریات علوم اجتماعی امریکایی کمک زیادی می کند.