آرشیو چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۶، شماره ۶۷۴۱
تجسمی
۱۳

تحلیل زنده یاد نادر ابراهیمی از آثار علی اکبر صادقی

به این نقاشی ها افلاطونی نگاه نکنید

نادر ابراهیمی سال 1371 در مقاله «درختان، آب، ابرها و نور: نگاهی جزئی به آثار علی اکبر صادقی» به نکات مهمی درباره آثار این هنرمند اشاره می کند و معتقد است که: «صادقی، هرگز، در آثار خود، دو سوال پایه در فلسفه کلاسیک را مطرح نمی کند: جهان از کجا و چگونه پدید آمده است؟ جهان، سرانجام به کجا خواهد شد؟ صادقی این دو سوال را فراسوی خود و فراسوی گفت وگو قرار داده است. او فاصله می گیرد و آنگاه به مدد تصاویر بسیار تفکرانگیز خود طرح سوال می کند: چرایی بودن، چرایی شدن. چرایی این یا آنگونه تداوم، توضیح کنونی جهان یا جهان کنونی، مفهوم سعادت، مفهوم رنج، مفهوم تعالی فرهنگی، در موقعیت براستی خوف انگیز انسان در تعلیق. مسلم است که نه به تعداد تابلوهای صادقی- چراکه غالبا، زمانی که اسیر یک پرسش مشخص می شود، یا گرفتار یک شکل مناسب برای طرح سوال، مدت ها در طرح این پرسش یا مشکل می ماند- اما دسته های متعددی از اینگونه پرسش های کلی و اساسی را در باب هستی و دردمندی انسان کنونی، در آثار صادقی، می توانیم بیابیم. احتیاجی هم به جست و جوهای آمیخته به حیرت لب های دائما در حال تغییر شکل و نیم دایره زدن به گرد هر یک از تابلوها و از زوایا و ارتفاعات مختلف، با گردن به چپ و راست خم شده- فرونمایانه یا سرزنش باد- نگاه کردن نیست. فقط مشارکت می طلبد و هم حسی. صادقی به ساده ترین زبان فلسفی سخن می گوید و اگر پیچیدگی هایی در متن گفتار تصویری و رنگین اوست –که هست- طبیعتا به نفس موضوعات مطروح مربوط می شود، نه فن یا عمد فنی؛ و صرفا هم با همیاری تفکرآمیز برطرف می شود نه افزودن سوال بر سوال. اینجا برای رسیدن به حقیقت، شیوه های افلاطونی به کار نمی آید.»