آرشیو دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۶، شماره ۴۰۵۴
صفحه آخر
۱۶

راه تان را ادامه دهید

فریدون صدیقی

همیشه امیدوارم. امیدواری عادت مردمان روزگار دیر و دور است. وقتی بهار معطر، تابستان تپنده، پاییز رنگارنگ و زمستان بی تکلف پولک پولک برف می ریخت، معلوم بود که ما چهار فصل بودیم. حتی اگر گاهی کمی مصدوم، کمی بیشتر مکدر و حتی بیشتر از اینها نگران فردا بودیم. اما قاعده این بود: امیدوار باشیم، چون باورکرده بودیم فردا روز دیگری است. مگر نه آنکه امروز برای رسیدن به فردا آمده است. اصلا ما یاد می گرفتیم از بزرگ ترها و گذرگاه های عمر که رویاساز نباشیم، واقع بین باشیم، یعنی قانع باشیم و بودیم. پس رویای ما فقط برای خیال بافی و شاعری بود. و آرزوهای مان سقف بلندی نداشت. اصلا یاد می گرفتیم رویابافی کار سینما است و آرزو کردن باید عاقلانه و عادلانه باشد، همین بود که کمتر افسرده می شدیم. مبادا غمگین شویم تا مجنون تر از شیرین و فرهاد، عشق را قربانی کنیم. چون باور این بود که زنده بودن و دل بستن خود زندگی است. این ها ویژگی روزگار چهارفصل بود، سال هایی که عموما نیکو و بهاران، باران و شکوفه و سیب بود. حالا و اکنون هم با اینکه فصل ها مصدوم و روزگار مجروح است، من اما عادت دیرین خود را حفظ کرده ام، دنبال غصه نمی روم چون او خودش می آید. همین بلاهایی که هرلحظه پشت پا می زند به زندگی ما تا ما قبول کنیم در روزگار پلشت، فقط مرگ همه ما را در هر ارتفاعی که باشیم مساوی می کند. پس من خودم، من پنهان من، من دل من، به عادت دیرین می گوید امیدوار باش، چون قلبت می تپد پس می توانی دل ببندی و دل بندی همان خرسندی است. سلام به عابری که دارد می آید با تبسمی دل نشین تر از بهار تا بگوید گرچه شادمانی آهسته راه می رود اما اندوه را جا می گذارد. یعنی راه تان را ادامه دهید خانم ها و آقایان دل نواز، بهار منتظر شما است.