آرشیو پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۷، شماره ۴۰۶۸
غیر قابل اعتماد
۱۴
در همین زمینه

آه، امالله سعید مرتضوی

مجتبی احمدی

قصیده مرتضویه

کیست اینجا؟ سعید مرتضوی

چیست آنجا؟ سعید مرتضوی

سوژه روزنامه ها شده است

در خبرها، سعید مرتضوی

در خبرها زیاد هست، ولی

نیست گویا سعید مرتضوی

خبر آمد که گم شده، اما...

آه، اما... سعید مرتضوی

آن که یک عمر بود و خیلی بود،

نیست حالا، سعید مرتضوی

سال ها در مقابل انظار

بود پیدا سعید مرتضوی

دائما پشت میزهای بزرگ

شد هویدا سعید مرتضوی

کوری چشم مردمان ندار،

بود دارا سعید مرتضوی!

رفت پایین، مکان خیلی ها

رفت بالا سعید مرتضوی

ظاهرا نیز وضع خوبی داشت

بود هرجا سعید مرتضوی

در محاکم، سعید مرتضوی

در مصلا، سعید مرتضوی

توی پنجاه جای خیلی خاص

توی شستا، سعید مرتضوی

سال هایی که بود دادستان

بود کوشا سعید مرتضوی

نقش هایی مهم و جدی را

کرد ایفا سعید مرتضوی

کرد یک چند کار طاقت سوز،

شاد و پویا، سعید مرتضوی

واقعا هم چه کار سختی داشت:

«مهر، امضا، سعید مرتضوی»

با همین کار او چه احکامی-

شده اجرا، سعید مرتضوی...

بگذریم، الغرض ورق برگشت

که شد افشا سعید مرتضوی!

خود قاضی القضات شد مجرم

و لهذا سعید مرتضوی،

گویی از دست حکم های خودش

خورد تیپا سعید مرتضوی...

در غمش احمدی نژاد سرود:

«ای دریغا سعید مرتضوی!

مثل یک روح در دو تن بودیم

من و آقاسعید مرتضوی...»

گفتم: ای مهرورز! راهی نیست

از شما تا سعید مرتضوی...

خشت کج، سرنوشت کج دارد:

تا ثریا... سعید مرتضوی

واقعا که! مگر نمی دانست

هست «عقبا»، سعید مرتضوی

یا همین که همیشه یکسان نیست

حال دنیا، سعید مرتضوی

کاش «بهرام گور» را می دید

توی رویا، سعید مرتضوی

به نظر می رسد که هیچ نبود،

فکر فردا، سعید مرتضوی

حکم جلبش خلاصه صادر شد

نیست آیا سعید مرتضوی؟!

حکمتش چیست این که نیست، بگو،

مرد دانا! سعید مرتضوی

پاسخ آمد که: «هست قطع و یقین،

در همین جا، سعید مرتضوی

دیدنش لیک لاجرم خواهد

چشم بینا، سعید مرتضوی»

گفتم: ای خواجه! بی خیال! برو!

شعر ما را سعید مرتضوی...

ناگهان دید شعر را پدرم

گفت: «بابا! سعید مرتضوی؟!

شعر در باب دیگران بنویس

همه، الا سعید مرتضوی!

(پسر نوح با بدان بنشست...)

منشین با سعید مرتضوی!»