آرشیو پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷، شماره ۶۷۶۵
صفحه آخر
۲۴
پیشنهاد

نگاهی به «مردگان باغ سبز»

روایتی از فرقه دموکرات

الهام فلاح (داستان نویس)

«مردگان باغ سبز» نوشته محمدرضا بایرامی از آن قسم کتاب هاست که هروقت دست بگیرید و بخوانید بدون شک خودتان را سرزنش خواهید کرد از این باب که چرا تاکنون از چنین رمانی سراسر قدرت در بیان و روایت و قصه گویی بر مدار بومی گرایی غافل مانده اید. مردگان باغ سبز رمانی است که سه نسل پدربزرگ و پدر و پسر را روایت می کند دردوره مبارزات حزب توده با قشون شاه در دوره قوام و انتخابات مجلس شورای ملی و محل مجادله چیزی نیست جز آذربایجان و تصرفش. بایرامی رمان را کاملا منطبق بر المان های یک رمان بومی نوشته است. جزئی نگری و توصیفات بکر از طبیعت و نوع زیست مردم آذربایجان در آن دوره تاریخی از مشخصات بارز این اثر است. از دیالوگ ها و زبان آنها نمی توان غافل شد چرا که به طرز غریبی از زبان یک نویسنده متبحر ترک زبان نوشته شده، بدون ژست من تهرانی حرف می زنم و لهجه ندارم و نمی خواهم که داشته باشم. به طوری که شما صدای گفت و گوها را در ذهن تان با لهجه آذری می شنوید. شکل قرار گیری افعال و نوع ترکیبات اضافی جوری است که انگار از زبان ترکی به فارسی برگردانده شده اند. رنده شدن روح نویسنده در سطر به سطر داستان پیداست. تیر خوردن و بوی خون و باروت و گیر کردن در زمستان آذربایجان و درد یتیمی و هرچیزی که در این کتاب به نگارش در آمده از جان خالق خود بهره برده است. از سوی دیگر رمان تمام قد سیاسی است. که هیچ هم بد نیست. خوب است رمان نویس ها به تاریخ سیاسی و اجتماعی نظری داشته باشند و از این قصه های سانتی مانتال آپارتمانی دست بردارند. اینکه نوشتن رمان سیاسی مثل شمشیر دولبه است شاید بهانه ای باشد بر اجتناب. اما در واقع رمان تاریخی سیاسی مستندنگاری نیست که اگر باشد، دیگر رمان نیست. رمان مشخصه خودش را دارد که از بستر تاریخ با جرح و تعدیل داستانی بسازد باورپذیر و خوشخوان.

خوب است نویسنده بوم خویش را بشناسد و دین خود را به آن ادا کند. بایرامی را پیش از این با کتاب «لم یزرع» شناخته بودم که الحق رمان شیرین و جذابی است. اما «مردگان باغ سبز» از آن نمونه های ادبیات معاصر است که به قدر شایستگی اش دیده و دریافته نشد. موکدا پیشنهاد می کنم این رمان بی بدیل را از دست ندهید.