آرشیو پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۷، شماره ۴۰۹۰
شرح بی نهایت
۱۱
شعر دیگران

شعری از ناتالی هندل

هیجان خمیده بر قلب

مترجم: محسن عمادی

حس شب

زیر چارچوب در ایستادیم

تو در یک سو

من در سوی دیگر

به مرزها عادت داشتیم

پاریس بود ساعت هفت

کافه دس استات اونیس

شب را حس کردم

و منتظر ماندم تا به من خوش آمد بگویی

نقشه ام دور گردنم

از من پرسیدی آیا ما از یک جا آمده ایم

جایی است

مکان گم شده در گذشته

پرسیدی چه کسی پدرم را کشت؟

به من بگو چرا شب ها

هر شب اینجا

آغاز می شوند

و مرا به پرسه می کشانند

در کوچه ها قدم می زنیم

ناشناس در حکایاتمان

به مترو می رسیم

به سوی هم بر می گردیم

می خواهیم برگردیم

برگردیم به خالیا

درهمان کافه ای

که نزدیک تعطیل شدن است