آرشیو یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۷، شماره ۴۰۹۲
صفحه اول
۱
سرمقاله

احیای امیدواری

سید علی میرفتاح

احتمالا روحانی درخلوتش،وقتی روزنامه ها را ورق می زند، یا بولتن های محرمانه را می خواند، زیرلب زمزمه می کند «ما را به سخت جانی خود این گمان نبود». ما را هم -که هیچ کاره ایم و بار چندانی بر دوش نداریم- به سخت جانی خود این گمان نبوده چه برسد به او. هر روز آشنا و غریبه ای جلوی مان را می گیرد یا در فضای مجازی طعنه باران مان می کنند که این بود تدبیر و امید؟ «درخت گردکان به این بلندی، درخت خربزه الله اکبر».

وقتی من و امثال من را بابت شور و حال انتخاباتی پارسال اینچنین ملامت کنند، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. در میان طرفداران روحانی هم گاهی برای شان سوال جدی پیش می آید که آیا واقعا روحانی نمی دانست وضع مملکت چه خبر است؟ آیا نمی توانست کمی کمتر وعده بدهد و سطح مطالبات عمومی را بی خود و بی جهت بالا نبرد؟ آیا به عنوان یک سیاستمدار کهنه کار نمی توانست پیش بینی کند که زورش به حصر نمی رسد، از پس تلویزیون برنمی آید، فیلتر تلگرام را از ید اقتدارش بیرون می کشند و ارز را کاری می کنند تا نه فقط عرض دولت که عرض مملکت برود؟... یکی گفت حالا آن نطق های انتخاباتی به کنار: بالاخره یک طوری برای خودمان توجیه شان می کنیم و به هر والذاریاتی هست به رییس جمهور حق می دهیم که جلوی رقبای انتخاباتی اش دربیاید و وعده های گل درشت بدهد، اما آیا مصاحبه با رشیدپور هم نطق انتخاباتی بود؟ آیا در این مصاحبه آخر هم روحانی رای می خواست که گفت دلار از این بالاتر نمی رود؟ آیا روحانی می خواست از رییسی و قالیباف جلو بیفتد که صاف توی دوربین نگاه کرد و گفت انگشت مان روی دکمه فیلتر نمی رود؟

کاری به منتقدین دولت ندارم که برای رییس جمهور شمشیر را از رو بسته اند، در میان طرفدارانش هم کم به روحانی حمله نمی شود. خانه پرش این است که زان یار دلنوازم شکری است با شکایت. دوتا تعریف می کنند، سه تا گله هم تنگش می زنند. دوتا دفاع می کنند، سه تا انتقاد هم ضمیمه می کنند. یادتان هست طرفداران احمدی نژاد تا قبل از آن قهر کذایی چطور از نیک و بدش دفاع می کردند؟ حتی آنجا که می دانستند رییس جمهورشان دارد کج می رود، به روزنامه و تلویزیون می آمدند و کجش را راست نشان می دادند. آیا ما هم باید برای دولت منتخب مان همین قدر مایه بگذاریم؟ از حیث «دوست» و «اقبال» احمدی نژاد رقیب نداشت و ندارد. لااقل در زمان حکمرانی اش فدایی های پا به رکابی داشت که تنهایش نمی گذاشتند. درست برعکس روحانی. یک چیز جالب در مورد روحانی این است که همه در مواجهه با او کارشناس و نکته دان و صاحب نظرند. از یک شهروند عادی که رای داده تا معاونان و مشاورانش، حتی 10 نفر هم پیدا نمی شوند که سمعا و طاعتا بگویند و دنبال ماموریت شان بروند. بلکه بلافاصله بعد از سخنرانی رییس جمهور صدها ان قلت و سوال و اگر و مگر از آستین بیرون می آورند و روی میز می گذارند و در حکم و نظر و خبر رییس جمهور چون و چرا می کنند. از من بپرسید می گویم دلیل این چون و چراها این است که به محض رییس جمهور شدن روحانی، فصل تازه ای نیز در این مملکت شروع شده است. نشانه های واضحی هست که اگر تاریخ این چهل ساله را به قبل و بعد از رییس جمهور شدن روحانی تقسیم کنیم مبالغه نکرده ایم. نمی خواهم همه این تغییر و تحولات را به نام رییس جمهور سند بزنم اما از آن طرف منکر هم نمی توان شد که در تغییر رویکرد مردم و نظام، روحانی سهم بسیار بسیار عمده داشته است. بلکه خود _خواسته یا ناخواسته- مسبب آن بوده است. تا قبل از روحانی ما همگی شهروندان مکلفی بودیم که باید حرف بزرگ تر و بالاتر را گوش می دادیم و احیانا اگر می خواستیم اظهار وجودی کنیم با هزار ملاحظه و محظور، اسمی از مطالبات ابتدایی بر زبان می آوردیم. نسبت ما با مسوولان نسبت سرسپردگی و ارادت بود. حتی در همین دوم خرداد هم شیفتگی بر سیاست غلبه داشت و مردم هم عرض حکمرانان نبودند. اما روحانی کاری کرد که اولا سیاست به معنی دقیق لفظ تعمیم پیدا کرد، ثانیا لکنت و ترس شهروندان در بیان مطالبات شان از بین رفت. لااقل تا حد خیلی زیادی از بین رفت. تا قبل از روحانی سیاست در بین مردم یا خلاصه می شد در مرده باد و زنده باد یا گره می خورد با آرزواندیشی و ایده آل گرایی. اما روحانی در همان سال نود و دو به مردم یاد داد که اتفاقا سیاست یعنی بهره برداری محدود از امکانات و مقدورات موجود و تعامل با «قدرت». در ظاهر امر رییس جمهور می آید از مذاکره «برد- برد» با دنیا حرف می زند و نه تنها قبح گفت وگو با کدخدا را می ریزد بلکه آن را ضروری برمی شمرد. کاری به توفیق یا بی توفیقی روحانی در این کار ندارم، آنچه به نظر من روزنامه نگار مهم است تاثیر این حرف ها بر مردم است. گاهی کلیدواژه های «برد-برد» یا «من حقوقدانم» را جاهایی و از کسانی می شنویم که چندسال جلوتر اصلا برای مان متصور نبود و محتمل نمی دانستیم که اینها مذاکره دیپلماتیک را راه حل عبور از بحران بنامند. منکر معضلات ریز و درشت اقتصادی و فرهنگی نیستم. نه تنها نیستم بلکه خودم هم گرفتارم و با تمام وجود تجربه شان می کنم. با این همه معتقدم که در این پنج، شش سال اخیر مردم ما گام های بلندی برداشته اند و در مسیر بسیار خوب و درستی قرار گرفته اند. اگر بخواهید معنی آخرین حرف های مرحوم هاشمی را در رشد و آگاهی عمومی ملتفت شوید (آنجایی که می گوید خیالم از بابت مردم راحت شده) باید به دو انتخابات گذشته و تعامل روحانی با مردم و مردم با روحانی نگاه کنید. در همین پنج شش سال گذشته تمام انتخابات های دور و نزدیک دنیا را مرور کنید. ببینید آیا یکی از آن انتخاب ها بهتر بگویم یکی از آن اشتباهات جبران ناپذیر دنیا اینجا هم تکرار شده؟ پست ها و کامنت های فضای مجازی گمراه تان نکند. حتی برنامه های ماهواره فریب تان ندهد. یک پله پایین تر، به این غرهای مدامی که مردم در اتوبوس و مترو و خیابان می زنند دل نبندید. مهم در عرصه عمل و هنگام کارزار و در میدان واقعی سیاست است که آنها بهترین تصمیم را می گیرند و بهترین راه را می روند. مردم ما به جایی رسیده اند که دیگر هیچ پوپولیستی نمی تواند سرشان شیره بمالد و هیچ ریاکاری نمی تواند خودش را جور دیگر به آنها بنمایاند. بحث خشونت هم هست. از روی خبرهای واقعی دنیا به عرض تان می رسانم که امروز ما در پرهیز از خشونت نمره بالایی می گیریم. می ترسم وارد این بحث شوم و از بحث اصلی خارج شوم. قبلا به تفصیل در این باره نوشته ام. عجالتا همین قدر بگویم که تجربه های گرانبهای ما در دهه های قبل باعث شده تا آمار خشونت پایین بیاید، مهم تر از آن مردم در هنگام احقاق حق متوسل به اقدامات خشونتبار نشوند. البته در این کار باور کنید امریکایی ها و سعودی ها خیلی پول خرج کردند و می کنند تا همه راه های گفت وگو را به خشونت بکشانند. اشتباهات فردی و مدیریتی هم در تولید خشونت دخیلند اما نکته اینجاست که اغلب مردم از خشونت دوری می کنند و حوصله پرداخت هزینه سنگین برای رسیدن به هرچیزی که حتی آن چیزی که ممکن است ارزشش را داشته باشد، ندارند. با قاطعیت می گویم که تجربه های گذشته مانع از بازسازی خشونت در بین مردم می شوند و البته مباحث جدید مدنی هم در این خشونت زدایی موثر بوده اند. نکته مهم این است که امروز مردم و مسوولان هر دو به بلوغی رسیده اند که می توانند باهم گفت وگو کنند. اگر می بینید گفت وگو صورت نمی گیرد برای این است که هنوز بستر این کار فراهم نشده. مشکل از سازوکارهایی است که عجالتا ظرفیت گفت وگو ندارند. در دهه شصت و هفتاد مردم دانش آموز بودند و مسوولان معلم. حتی بالاتر از معلم. عمده مسوولان بهره ای از مواهب آسمانی داشتند و حکم شان نافذ بود و مخالفت با آنها خطرناک بود. حداقل این بود که ما باید اوامر مسوولان میانی را بی چون و چرا اطاعت می کردیم. در زمان روحانی اما نه تنها این نسبت معلم و شاگرد کلا و جزئا تغییر کرده بلکه سطح مردم در بسیاری از جاها بالاتر از مسوولان قرار گرفت. اینکه امروز نقد حکومت یک امر تقریبا بی هزینه بلکه عادی و بدیهی شده و همه اقشار با خیال راحت می توانند در مطبوعات یا در فضای مجازی بالا و پایین دولت را به چالش بکشند، حتی تخطئه اش کنند، کم دستاوردی نیست. این قضیه مواجهه منتقدانه با مهم ترین رکن اجرایی قدرت آنقدر مهم است که می طلبد از سعه صدر روحانی تشکر کنیم و این اتفاق را جزو دستاوردهایش به حساب بیاوریم.

شاید بگویید این حرف های انتزاعی و دل خوش کنک به چه دردی می خورند، وقتی ما با بحران های جدی ارز و تحریم و بیکاری و معضلات اجتماعی روبروییم؟ راست می گویید اما این حرف ها انتزاعی نیستند و ما وقتی از مردم حرف می زنیم از یک امر مبهم و تبلیغاتی حرف نمی زنیم. نه. ما داریم از مردم هوشیاری حرف می زنیم که مقدورات واقعی دنیا را می شناسند و آرزواندیشی شان را با توان واقعی شان مطابقت می دهند. دیگر مثل سابق نیست که بشود با تهییج و تحریض، این مردم را علیه این و آن به خیابان آورد. سابق بر این با یک شعار دهان پرکن مردم به خیابان می آمدند سخنرانی برهم می زدند یا نشریه ای را می بستند. امروز این یک امر بدیهی و حق مسلم شده است که گروه های سیاسی می توانند در آرامش و امنیت روبه روی هم بنشینند و همه چیز و همه کس را نقد کنند. مطلبم طولانی شده بیش از این نمی توانم نمونه بیاورم اما کافی است در سطح شهر بچرخید تا ببینید بیش از هر زمان دیگر اهل مدارا و رواداری شده ایم. بحث هوشیاری و زیرکی عمومی هم هست. همین مردم کوچه و بازار سال هاست ماهواره می بینند با جان و دل هم می بینند اما وقتی پای صحبت شان می نشینی می بینی که از موضع بالا نقد می کنند، گاهی حرص می خورند، پا بدهد به ریش برنامه سازانش هم می خندند. ما کی و کجا چنین نسبتی با رسانه داشتیم؟ ما همان هایی هستیم که دیدنی ها راضی مان می کرد و حرف مجری های تلویزیون برای مان حجت بود. اما الان از موضع منتقد تمام کانال ها را بالا و پایین می کنیم و در یک مهمانی خانگی می توانیم شیطنت های سیاسی شبکه های فارسی زبان را فهرست کنیم. درست است که مردم فلان شبکه را می بینند اما هرگز خودشان را هم سطح آن شبکه یا مجری های مبتذل آن نمی دانند. نه فقط مردم خود را از مجری های ماهواره چند سر و گردن بالاتر می بینند بلکه مجری های داخلی را هم اعتنا نمی کنند. لااقل مثل سابق اعتنا نمی کنند. می بینند، سرگرم می شوند اما با آنها منتقدانه برخورد می کنند. عین همین اتفاق در مواجهه با مسوولان بزرگوار هم افتاده. دیگر کسی از دیدن روحانی و وزرایش غش و ضعف نمی رود و در مقام ستایش و مداهنه برنمی آید بلکه می نشینند به نقد و گفت وگو. این دستاورد کمی است؟ آن ارز و تحریم البته جدی اند اما هر چقدر هم جدی باشند دیر نمی پایند. دنیا تغییر کرده، ما هم تغییر کرده ایم. وقتی دیوار تحریم کره شمالی در حال فروریختن باشد یقین کنید که از آن ما هم چندان بالا نمی رود. این بحران ها دیر یا زود حل می شوند و چیزی که آن موقع مهم و سرنوشت ساز است این است که ما در مسیر درستی قرار گرفته باشیم و در جایگاه درستی ایستاده باشیم. هم مردم و هم مسوولان باید در جای درست بایستند تا جبران مافات کنند و کار کشور را پیش ببرند. روحانی از سال نود و دو تا به الان اگر چه نتوانست همه واگن های قطار دولت را که بنا به هزار دلیل از ریل بیرون افتاده بودند به سر جای خود برگرداند اما با عرضه درست حقوق و سیاست و طرح گفت وگو به مثابه روش کاری کرد که قطار مردم، به خصوص قطار جوانان ایرانی به ریل اصلی برگردد و ما در بهترین مسیر قرار بگیریم. این بهترین مسیر شعار و تشریفات نیست. نه. چیزهایی مثل سیاست واقعی، حقوق شهروندی، احترام به مخالف، تعامل با همه دنیا، گفت وگو با داخل و خارج، پرهیز از هزینه دادن های بی جا، دوری از خشونت به هرمعنایی و ده ها اتفاق خوب دیگر همان چیزهایی هستند که آمدن شان مصادف آمدن روحانی شد. انصاف این است که بگوییم روحانی مسببش شد. لااقل مسبب بخشی از آن شد که به احیای امیدواری معروف است. بزرگ ترین سرمایه این مردم امید است. نگران پست های ناامیدکننده نباشید زیرا خوب که نگاه کنی می بینی باطن آنها هم امید است. محال است کسی بتواند این مردم را ناامید کند. امید آنها شعاری و دوره ای و نمایشی نیست. واقعی است. روحانی را بابت یک کار باید همواره ستود: احیا و تداوم امید. امیدوارم چند سال دیگر تدبیر را هم به این لیست کوتاه اضافه کنیم و برای مسبب اصلی اش هورا بکشیم.