تجربه مخاطب
حسم این طور بود.
بله، ممکن بود!
خب، حتما برای بیننده ای تاثیر بنفش کنار زرد خاص تر است، برای دیگری هم سبز کنار زرد.
برای من این طور که تو دنبالش هستی معنی ندارد. نگاه فلسفی به این رنگ ها تو را واداشته که به دنبال معنای استفاده از آنها یا همنشینی آنها باشی، اما این را من نمی توانم برایت توضیح دهم.
تفاوت این رنگ ها برای من در اثر مشخص می شوند. تو با حس بینایی، این رنگ ها و ارتباط شان را به ذهنت می بری اما ممکن است الزاما ارتباطی که من در هنگام به وجود آوردن این اثر بین این رنگ ها و حجم آنها مدنظر داشتم را، ذهن تو به گونه ای دیگر درک کند.
این اتفاق به هرحال می افتد. من نمی توانم در مقابل تجربه ذهن تو یا هر بیننده ای قرار گیرم. مثلا اگر من یک میز بکشم، تو به عنوان بیننده ممکن است یاد میزی بیفتی که فلان روز روی آن رفتی تا لامپ سوخته اتاقت را عوض کنی و ترک قدیمی پایه ای که زیر پایت بود، باز شد و تو افتادی، اما نمی دانی که من هنگام کشیدن اثر به میزی فکر می کردم که سال ها وقتی به دیدن مادربزرگم می رفتم پشت آن می نشستیم و غذا می خوردیم. این اتفاق برای رنگ ها هم می افتد اما احتمالا خیلی پیچیده تر...
تجارب، حس ها و درک بیننده بخشی از تاثیر و معنای اثر هنری است.