آرشیو پنجشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۷، شماره ۵۱۲۸
صفحه آخر
۲۰
راپورت های میرزا ادریس

در باب جام جهانی و دعوت میرزا ولادیمیرخان پوتین از جنابمان

الیوم اخرین روز از ماه مبارک رمضان است. به حول و قوه الهی یک رمضان دیگرش را درک نموده و بندگی کردیم. رجا واثق داریم به لطف و مدد خداوند رحمن مورد رحمت و مغفرت حضرت معبود قرار گرفته باشیم.

و اما بعد! در اندرونی مشغول به جز خوانی کلام الله بودیم که خشایار دق الباب کرد. در گشوده اذن ورود دادیم، مشرف شدند. بشکن و بالا می انداخت و فوق النهایه مشعوف بود.

فرمودیم از اتمام ماه صیام است که اینچنین خوشحالی بدبخت.

عارض شد: نه تصدق ات.

فرمودیم از حلول عید فطر است که این گونه ای؟

عرض کرد: آن هم خوشحالی دارد اما نه این قدر

فرمودیم: چه مرگت است؟ دو رقعه از جیب در آورده که خدمت همایونی تان!

گفتیم چه هست؟

عارض شد: تیکت طیاره و تیکت ورزشگاه.

فرمودیم یعنی چه؟

گفت: برایتان اسپانسر پیدا کرده ام پول داده تیکت تدارک دیده برویم یک هفته در بلاد روس به تماشای بازی های جام جهانی.

آغوش گشوده فرمودیم نزدیک تر بیا گمان کرد به شکرانه قصد داریم بغلش کنیم. سریعا به سمتمان آمد. چنان پسی اش زدیم که آه از نهادش بر آمد.

حمد خدا حتا با زبان روزه ضرب دستمان بدک نیست.

عارض شد: چرا می زنید؟

فرمودیم: مگر ما هم سن و سال تو ایم که مسخره می کنی مارا؟ مگر جام جهانی رفتن کار هر کسی است؟ این یاوه ها چیست سر می دهی؟

قسم و آیه که شوخی نیست. خلاصه مقادیری مدارک را بالا پایین کردیم. دو سه نمره تلفن بر کاغذ بود. تماس گرفته جویای صحت و سقم شدیم. گویا تائید بود. خوشحالیم که بالاخره مجالی دست داد ما این بلاد و قصبات روس را مشاهده کنیم. باید خشایار را بفرستیم زیر بازارچه مقادیری زعفران و پسته و خرما ابتیاع کرده این جناب پوتین بفهمد رفتیم روسیه کرملین سر نزدیم توق می کند دلش می شکند فضیحت دست می دهد. علی ایحال جمعه غروب عازمیم و معلوم نیست بتوانیم این یک هفته بتوانیم سیاهه ای قلمی کنیم. دعا گوی همه عزیزان خواهیم بود و رجا واثق داریم شیر بچه های تیم ملی کما فی السابق غرور و افتخارآفرین باشند. ما برویم باربندیل جمع کنیم. خیلی وقت نداریم. زیاده فرمایش نیست.