آرشیو یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۷، شماره ۵۱۲۹
ورزش
۱۸
یادداشت

طلوع از «مغرب»

محمدعلی جوادی

مسعود شجاعی که در کنفرانس مطبوعاتی گفت قول می دهم بازیکنان با دل و جان بازی کنند، دلمان قرص شد که همه چیز بر وفق مراد است. شک نداشتیم این بچه ها کم نمی گذارند. بازی که شروع شد اما دلمان لرزید. مراکش برای گل بی تابی می کرد و ما بی نشاط بودیم. مبادا این بازی را بدهیم. حریف سوار بازی بود. اوایل بازی، بچه ها کمی غریبگی می کردند با فضای این تورنمنت عظیم. کمی شانس آوردیم و بچه ها هم جانشان را گذاشتند تا آن 20 دقیقه ترسناک تمام شود. آمار عجیب 82 درصد مالکیت مراکش، برای ما قابل تحمل نبود. نیمه اول بدون گل تمام شد، اما اضطراب دست از ما نمی کشید.

اطمینان نداشتیم به برد؛ اما یقین داشتیم بچه های باغیرت ما دارند با همه وجود بازی می کنند. مثل یک سرباز تا آخرین قطره خون. این را در زخم امید ابراهیمی و ماهیچه های قفل شده علیرضا جهانبخش و درد صورتشان حس کردیم. درد وجودشان را لمس کردیم و به احترامشان کلاه از سر برداشتیم. به احترام همه بچه های باغیرتمان. بازی به دقایق آخر نزدیک می شد.

تساوی بدون گل شاید برای بعضی ها نتیجه خوبی بود. اما آن بالا، تقدیر جور دیگری نوشته شده بود. انگار دست دعای مادران و پدران راحت تر به آسمان رسید و نفس گرمشان، زودتر جواب گرفت. نه خدای فوتبال که خدای آسمان به ما عیدی داد. قرار بود نتیجه بازی، آن گوشه زمین عوض شود. همانجا که سامان هنرمندانه از حریف خطا گرفت و توپ را بوسید و زیر پای احسان گذاشت. انگار می دانست قرار است یک اتفاق بزرگ بیفتد. توپ که از آن گوشه ارسال شد و با ضربه سر مدافع مغربی به تور دروازه این تیم رسید، سکوت کوچه ها و خیابان های ما شکست. چند ساعت بعد از آن برد که خورشید بالا آمد، درخشان تر از همیشه بود چون از مغرب طلوع کرد!