آرشیو سه‌شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۷، شماره ۴۱۱۳
صفحه اول
۱
سرمقاله

بانوی افراشته روزگار

جواد طوسی

در جوامعی که هویت و تصویر معاصر خود را در سیر مداوم و گریزناپذیر التهابات اجتماعی پیدا می کنند، هنرمند و فرهنگساز و روشنفکر واقعی بدون جولاندهی اجتماعی و نگرش عمیق انسانی، نمی تواند موجودیت اصیل و ریشه دار داشته باشد. از طرفی، پایبندی به اصول و مبانی اخلاقی و تعهد اجتماعی در شرایطی که زمینه مناسب برای آسیب پذیری و ابن الوقت شدن و انفعال و منفعت طلبی و حسابگری وجود دارد، کاری است کارستان. کافی است در ذهن خود تقدم و تاخر افراد مطرح و شناخته شده عرصه فرهنگ و هنر و سیاست را مرور کنید تا ببینید چقدر ضایعات و تلفات و دگردیسی و ترک خوردن و انحطاط داشتیم.

طی سالیان اخیر، اوضاع بغرنج تر شده است و دیده اید و دیده ایم، همان آدمی که زمانی به روراستی و یکرنگی و عدالتخواهی و وفاداری اش به خصایص انسانی و پایه های اخلاقی شک نداشتی، یکباره از این رو به آن رو شده است و افتاده به کاسبی و موقعیت ها را قاپیدن و پوزخند زدن به مردم در این مسیر پردست انداز و لبریز از موقعیت های غیرقابل پیش بینی، فیلمسازی چون رخشان بنی اعتماد یک استثنا و نمونه مثال زدنی است. کارنامه فیلمسازی او از آثار مستند اولیه اش و فیلم های مستند شناخته شده بعدی چون «شهرک فاطمیه» (این فیلما رو به کی نشون می دین؟)، «زیر پوست شهر» (با موضوع اعتیاد نوجوانان در طبقه متوسط رو به رشد شهری)، «خانه خورشید» و «آی آدم ها» تا فیلم های بلند داستانی اش در دوره های مختلف، از یک ویژگی بارز و مشترک برخوردارند: دغدغه مندی اجتماعی، حس زلال انسانی، اهمیت دادن به خانواده و زیر سقفی که نفس گرم آدم ها را می طلبد، رویارو شدن با افراد در کانون بحران، با اتکا به نشانه ها و مشخصه های طبقاتی شان. نکته ارزشمند و قابل توجه آنکه بنی اعتماد این پیوند و ارتباط ناگسستنی و خلل ناپذیر را بدون تظاهر و منت گذاشتن و یا شعارگرایی و توسل به قواعد ژورنالیستی، حفظ کرده است. جایی که لازم بوده، مانند فیلم های بلند اولش (خارج از محدوده، زرد قناری و پول خارجی)، موجودیت طبقه و آسیب شناسی اجتماعی در یک جامعه در حال گذار در اولویت بوده است. در مقطعی دیگر با افراد برگزیده اش و موقعیت شکننده و ازدست رفته آنها در دل بحران و حادثه، در جامعه ای نامتعادل و دورافتاده از چرخه عدالت کار دارد (نرگس، روسری آبی، زیر پوست شهر، خون بازی و قصه ها). دیگر ویژگی قابل دفاع او در این مجموعه آثارش، رها نکردن آدم ها در وضعیت مستاصل و آسیب پذیر و ملزم کردن شان به مقاومت و اعتراض و نه گفتن به شرایط ناکارآمد و... گذر از سو ءتفاهم و رسیدن به نقطه ای تفاهم آمیز برای همدلی و همراهی و ایجاد شرایطی بهتر در ادامه مسیر زندگی است. این الگوپذیری در مورد شخصیت های محوری می تواند پیشنهادی مناسب برای جامعه خنثی و به انفعال کشیده این روزگار ما در جهت عبور از بحران و عینیت بخشیدن به آرمانخواهی در موقعیتی باورپذیر و دست یافتنی باشد. اساسا در این طی طریق، می بینیم که آدم های بنی اعتماد در کشمکش ها و رفتارشناسی اجتماعی محک زده می شوند، بغض می کنند، عاشقانه های شان را بروز می دهند، از یکدیگر تاثیر می گیرند و در عین سادگی و حجب و حیا شمایل انسانی شان را به نمایش می گذارند.

فیلمسازی با چنین پیشینه و شناسنامه و رسالت فرهنگی اجتماعی، قرار نیست تحت هر شرایطی حضور خود در صحنه را به شیوه های گوناگون و هر شکل ممکن، به رخ بکشد. گاه اقتضا می کند حضوری همچنان موثر ولی پنهان و در سایه داشته باشد. این همان تصویر عینی رخشان بنی اعتماد سال های اخیر است. از دید او به جای حضور پرطمطراق و ویترینی در سینمای حرفه ای و داستانی، می توان با ابزار سینمای مستند به حیات هنری و فرهنگی خود ادامه داد و تصویری دلخواه و بی تکلف از مسوولیت پذیری اجتماعی ارائه داد. همراهی و هم نفسی با توران خانم های این گوشه و کنار و شناسایی فرهنگی آنها، یک نمونه از فعالیت هنری اجتماعی این زمانه می تواند به شمار آید. به عنوان یک علاقه مند قدیمی و پیگیر سینمای بنی اعتماد، در مستند «آی آدم ها» او این تعهد و شرافت انسانی را دیدم و حس کردم. فیلمساز مورد علاقه ام مسعود کیمیایی در صحنه ای از «سرب» از زبان یکی از شخصیت هایش (جمشید مشایخی) می گفت: «مرد باید گریه هم بلد باشه». رخشان بنی اعتماد در صحنه هایی از «آی آدم ها» خود، مردانه مرا به گریه واداشت تا به کوری چشم اغیار نشان دهد هنوز در این سرزمین، موج گرم انسانی جاری است. این نگاه تپنده و دل سپرده، برایم حرمت دارد. پایداری و برقراری صاحب این نگاه، آرزوی عاشقانی است که نمی خواهند تنها بازماندگان یک قبیله انسانی باشند.