آرشیو شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۷، شماره ۵۱۵۱
صفحه آخر
۲۰
زیتون سرخ

قسمت بیست و سوم: بیمارستان عسکری

سید مجتبی مومنی

فشار کار در روزهای سفر، تغییر آب و هوا، خستگی یا نمی دانم چه بود که یک روز صبح مرا زمینگیر کرد. نمی توانستم از جایم بلند شوم، بشدت تب داشتم و همه بدنم درد می کرد. قرار شد به درمانگاهی برویم که راهنما گفت، به بیمارستان نظامی ببریداش.

به زحمت به بیمارستان عسکری [همان نظامی] شهر رسیدیم. بیمارستان عسکری در قسمت به اصطلاح بالای شهر بود. البته این بالای شهر در مورد جغرافیایی اش درست نبود و از نظر جغرافیایی در نیمه غربی و شمالی شهر بود. بالای شهر بودنش به خاطر همسایگی به مراکز علمی و آموزشی بخصوص دانشگاه بزرگ حلب بود. در شهر حلب نزدیک به 28 بیمارستان وجود دارد از بیمارستان تخصصی کودکان، زنان و حتی بیماری های کلیوی و... که بیمارستان نظامی یا همان عسکری تقریبا یکی از بهترین آنهاست. در کنار ساختمان اورژانس بیمارستان عسکری یک ساختمان برای بیماری های زنان وجود دارد که یک طبقه از آن مخصوص «اصدقا» است. حتی روی ورودی در آن طبقه هم نوشته شده: «قسم الاصدقا» پزشک سوری بعد از معاینات اولیه و گرفتن خون از من گفت، تب بالایی داری [سی ونه و نیم درجه] علاوه بر تب باید منتظر نتیجه آزمایش ات هم بمانیم.

حدود نیم ساعتی گذشت و بعد از آمدن نتیجه گفت باید امشب بستری باشی تا فردا یکی از فاکتورهای خونت را بررسی کنیم. گفته بودند یک پزشک ایرانی در بیمارستان مستقر است؛ اما وقتی من بستری شدم او به سطح شهر حلب رفته بود. با سرم کلرو سدیم شروع شد. اینجا سرم ها در ظرف های پلاستیکی نیست در پاکت های بی رنگی شبیه به مشما فریزر ضخیم است و مشخصات دارو به زبان عربی و انگلیسی در دوطرف اش نوشته شده است. داروها عموما ساخت سوریه است. دکتر محمد حوالی ساعت 3 عصر برگشت. من از حدود ده صبح که بستری شده بودم تا آن زمان خوابیده بودم. با صدای زنگ موبایلش از خواب بیدار شدم و دیدم روی تخت روبه روی ام یک مرد با پیراهن سفید و شلوار خاکی نشسته و با لبخند نگاهم می کند. گفت: سلام علیکم برادر چطوری؟