آرشیو دو‌شنبه ۱۵ امرداد ۱۳۹۷، شماره ۴۱۵۳
صفحه اول
۱
سرمقاله

فراسوی چپ و راست

سید علی میرفتاح

می توانیم کمافی السابق به دعواهای جناحی ادامه دهیم، بد همدیگر را بگوییم، آبروی رقیب را ببریم، تقصیرها را به گردن طرف مقابل بیندازیم، تنزه طلبی کنیم و لااقل در مقام حرف خود را بهتر از بقیه نشان دهیم و بگوییم اگر می بینید که اوضاع مملکت به خنس خورده و کار و بار مردم به هم ریخته همه اش به خاطر قدرتمند شدن چپ ها یا راست هاست... روزنامه ها را بخوانید چیزی بیش از این تنزه طلبی و تقصیر را به گردن دیگری انداختن نمی بینید.

هنوز هم از دید طرف مقابل ما روزنامه زنجیره ای هستیم که بد خود را می پوشانیم و عیب حریف را بزرگ می کنیم و مطلقا به فکر منافع ملی و همدلی و همبستگی نیستیم. بی جهت نیست که مردم حوصله روزنامه خواندن ندارند. دنیا عوض شده اما ادبیات روزنامه ها عوض نشده. سهل است، ادبیات سیاستمداران عوض نشده. چپ و راست کماکان بر پرگار سابق می چرخند و همان دعواهای بی حاصل قدیمی را تداوم می بخشند. دنیا در مدار تازه ای افتاده، سر وکله دیوانه ای چون ترامپ پیدا شده، اروپایی ها حتی از گفتار وکردار او چشم گرد می کنند و از حضورش احساس خطر می کنند، اما ما هنوز سرگرم کار و بار خودیم، مجال بیابیم سر یکدیگر را می تراشیم، دعواهای قدیمی را رو می آوریم و در حذف و هدم یکدیگر با تمام توان پیش می رویم. قرار بود اشداء علی الکفار باشیم و رحماء بینهم، اما چه قراری؟ دشمن اصلی را گم کرده ایم و تیرهای طعنه و ملامت و تخطئه را سمت هم نشانه رفته ایم و در حضور مردم، مردمی که نگران و مردد، گفتار و کردار سیاستمداران شان را رصد می کنند، عرض هم را می بریم و یکدیگر را بی محابا به انواع و اقسام جرایم متهم می کنیم. خدا عاقبت مان را ختم به خیر کند. خودتان را بگذارید جای مردم و وضع و حال سیاسی کشور را از چشم آنها ببینید. آنچه تاکنون دیده اند و کماکان می بینند و می شنوند این است که عمرو، زید را به جاسوسی و خیانت و خباثت متهم کرده، زید هم پرده از روی دزدی و بی اخلاقی و همدستی عمرو با دشمن برداشته. بی جهت نیست که دیگر حنای چپ و راست پیش شان رنگ ندارد. نه فقط پیش مردم که پیش خودشان هم رنگ ندارد. این مردم سال های آغازین دهه شصت را هم به یاد دارند. یادشان نرفته که چه بحران هایی را به کمک هم از سر گذراندند. جنگ بود، تروریست ها دمی آرام نمی گرفتند. شب می خوابیدیم، هنوز صبح نشده خبر می رسید که رییس جمهور و نخست وزیر هر دو را شهید کرده اند. هر کشور دیگری بود و یک دهم این مصیبت ها را می دید ده بار از درون متلاشی می شد. بهشتی با آن همه عظمت به همراه بهترین و کارآزموده ترین مسوولان کشور زیر آوار حزب ماند و شهید شد. صدام، امریکا، منافقین، سست عنصرها، پشیمان ها، خودستاها و سهم خواهان دست به دست هم داده بودند تا ایران را از پا درآورند. سلطنت طلب ها هم هرکاری از دست شان برآمد کردند تا انقلاب را در هم شکنند. اتفاقات امروز در مقایسه با دهه شصت بیشتر به بازی و نمایش شبیه است تا دشمنی. اما با این همه در دهه شصت دشمنان نتوانستند کاری از پیش ببرند، خیلی زود تیرشان به سنگ خورد و نقشه های شان نقش بر آب شد. هزینه سنگینی روی دست مردم گذاشتند اما بلایی سر کشور نیامد و انقلاب و نظام توانستند چهار دهه بعد را هم ببینند و... می دانید چرا توانستیم با سربلندی از آن همه بحران سنگین عبور کنیم؟ می دانید چرا امریکایی ها و بقیه بدخواهان انقلاب مجبور شدند با واقعیت جمهوری اسلامی کنار بیایند؟ مهم ترین دلیلش این بود که مردم دل شان با انقلاب بود و به مسوولان شان اعتماد داشتند. اصلا در دهه شصت بین مسوولان و مردم فاصله ای نبود و دیوار بی اعتمادی و سوءتفاهم بین شان بالا نیامده بود و جلوی دیدشان را نگرفته بود. آن روزها دعواهای جناحی هم نبود و کسی نمی توانست نفسانیات خود را در لباس ایدئولوژی پنهان کند. قدرت طلبی همیشه و همه جا هست، اما در دهه شصت نظام ارزشی کشور طوری بود که قدرت طلب ها و دنیادوست ها مجال ظهور و بروز نمی یافتند. می یافتند هم خیلی زود مردم پس شان می زدند. قدرت شهادت و سایه مرگ را هم نباید دست کم گرفت. آن روزها بیشتر مسوولان اطمینان نداشتند که روز بعد را خواهند دید. مسوولیت در آن ایام موهبت نبود، عین خطر بود. مثل امروز نبود که مقام با خودش مواهب بیاورد. چیزی که در دل سمت ها و پست ها در دهه شصت تعبیه کرده بودند بزرگی و جاه نبود بلکه خدمت و مسوولیت سنگین و بی خوابی و زحمت زیاد و تلاش بی وقفه بود. فرمانده ما خجالت می کشد روی اتاقش بنویسد فرمانده. نوشته بود یا حسین فرماندهی از آن توست. کافی است آلبوم دهه شصت را ورق بزنید و چهره معصومانه و مخلصانه مدیران و مسوولان آن ایام را ببینید تا حساب کار دست تان بیاید که چه چیزی ما را در عبور از بحران نجات داد و چه چیزی امروز دست و پای مان را برای عبور از این گیر و گرفتاری ریز و درشت بسته است...

اما هنوز دیر نشده و کافی است از تاریخ درس بگیریم و تجربه های عبور از بحران را به یاد بیاوریم. با دعواهای جناحی و سیاسی نمی توانیم از پس مشکلات امروز بربیاییم. حق با آقای خاتمی است. باید اعتماد آسیب دیده مردم به مسوولان را ترمیم کنیم. باید شرایطی فراهم آوریم تا یکدل و هماهنگ و یکپارچه در برابر زیاده خواهی امریکا بایستیم و از موضع حق خود دفاع کنیم. خوبی نطق رییس جمهور اسبق مان این است که از ارتفاعی دیگر به مسائل کشور می نگرد و فراسوی چپ و راست و بیرون از محدودیت های جناحی به فکر چاره، برای برون رفت از وضعیت نگران کننده فعلی، می افتد. دنیا عوض شده، سیاستمداران هم باید عوض شوند و منظر و موقعیت خود را تغییر دهند. امروز آقای خاتمی از سر دلسوزی و حسن نیت وارد گفت وگو با ارکان تصمیم گیر نظام شده و راهکارهایی پیش پای شان گذاشته که عقلانی و منصفانه اند و نمی شود، بلکه نباید به آنها بی اعتنا بود. با اینکه مردم از صبح تا شب توسط رسانه های خلق الساعه بمباران تبلیغاتی می شوند و آنها را از آینده کشور ناامید می کنند و از مسوولان دلسردشان می کنند اما هنوز هم سیاستمداران خبره و وجیه المله می توانند وارد میدان شوند و آب رفته را به جوی تدبیر و امید برگردانند. باید فراسوی چپ و راست از ارتفاعی دیگر ایران و دنیا را نگاه کرد. راست می گوید آقای خاتمی، آنها که به دشمنی با ایران برخاسته اند دنبال دموکراسی و آزادی نیستند آنها برای تجزیه این آب و خاک است که به میدان آمده اند.