آرشیو شنبه ۱۰‌شهریور ۱۳۹۷، شماره ۳۲۳۲
روزنامه فردا
۱۶
قصه های شهر

هفته خود را چگونه گذراندید؟

گیتی صفرزاده

روز اول: دوستی را می بینم، می گوید خبر داری پراید 40 میلیون تومان شده است؟ خبر ندارم.

روز دوم: در دبیرخانه جشنواره عروسکی هستم. چند دانش آموز نمایش عروسکی کار کرده اند و اجرا دارند. سرشار از شور و شوق اند، از ایده ها و برنامه هایشان می گویند. احساس می کنم جوان شده ام.

روز سوم: دخترم زنگ می زند، صدایش به هم ریخته است. می گوید هول نشو، سر چهارراه ایستاده بودم، کیف پولم را زدند. می گویم خودت سالمی؟ جواب مثبت است. مراسم سپاسگزاری را به جا می آورم....

روز چهارم: خبری می خوانم درباره اپلیکیشنی که با آن می توانید در هرجای شهر که هستید تقاضای دوچرخه کنید، سوار شوید و بعد در هرجا می خواهید رهایش کنید، با قفلی که رویش هست. در ذهنم برنامه می چینم که از هفته آینده کدام مسیرها را می توانم با دوچرخه بروم و با نگاه های متعجب احتمالی چه برخوردی داشته باشم.

روز پنجم: راننده تمام مدت راه از گرانی و افزایش نرخ ارز و بی ارزش بودن کرایه ها و بی حاصل بودن زندگی حرف می زند. موقع پیاده شدن می گوید می ایستم تا داخل خانه شوید، دیروقت است....

صبح پشت میز صبحانه بی خبر از عالم و آدم برای خودم کش وقوس می آیم. توییت همکاری را می بینم: یا من نمی فهمم رئیس جمهور چه می گوید یا ما واقعا داریم در آبادترین و بهترین کشور دنیا زندگی می کنیم.

هفته ام را مرور می کنم. مطمئنم که در آبادترین و بهترین کشور دنیا زندگی نمی کنم، اما تنوع، تضاد و شدت اتفاقات دوروبرم نشان می دهد در زنده ترین کشور دنیا زندگی می کنم. زنده بودن را دوست دارم، گرچه گاهی تا سرحد مرگ می رسد.