آرشیو یکشنبه ۱۸‌شهریور ۱۳۹۷، شماره ۴۱۷۹
صفحه آخر
۱۶
روشنایی های شب

خواب یوسف

حسن لطفی

خواب دیده است. خوابی که پس از هزاران سال همه ما رازش را می دانیم. رازی که کاشفش حضرت یوسف(ع) بود. رازی که راز هم نبود. درس بود. درسی برای کسانی که مملکت داری، مدیریت و سرپرستی می کنند.

ماجرای خواب را خودتان بهتر می دانید. هفت گاو لاغر، هفت گاو چاق را می خورند. یوسف تعبیر می کند گاوهای فربه نماد هفت سال رونق و روزی فراونند. هفت گاو چاق هم نشانه سال های قحطی و خشکسالی اند. خواب را فرعون مصر دیده است. لابد آن قدر در فکر رتق و فتق امور کشورش بوده که در خواب هم امور مملکت رهایش نمی کرده است. شاید هم خدا خواسته است با این خواب یوسف را از درون زندان بیرون بکشد.

یوسفی که نماد تدبیر و درایت و سلامت است. درس های مدیریت و برنامه ریزی می داند. درسی که انگار خیلی ها در حالی که خوانده اند به کار نمی بندندش. اگر می بستند صندوق ذخیره ارزی مملکت در دوره فربهی و فروش نفت با قیمت بالا با سرعت مصرف نمی شد. می ماند برای روزگاری که نوبت گاوهای لاغر می رسید. گاوهای لاغری که چون گاو فربهی برای خوردن نمی بینند شروع به بلعیدن امید، آسایش، آرامش و... مردمی کرده اند که خوابی نمی بینند. خواب را دیگران برای شان می بینند.

البته در قصه جذاب حضرت یوسف(ع) خواب های خوش هم هست. خواب هایی که انتهایش امید است. روشنایی است. پسری که برادرانش در چاه می اندازند، عزیزی می شود که دیگران بر گردش می چرخند. نمی دانم چرا خیال می کنم خواندن قصه حضرت یوسف(ع) قصه ای است که خواندنش می تواند حال ما را به کند. البته منظورم خوانندگی من و شما به تنهایی نیست. برای من و شما همان قسمت امید بخشش و عشق زلیخایش کفاف می دهد. منظورم دیگرانی است که باید با خواب هایی که می بینند برای من و شما برنامه ای بریزند که گاوهای چاقی داشته باشیم که در زمانه خشکسالی و دروغ توسط گاوهای لاغرمان بلعیده شوند و نگذارند روزگار ما سیاه شود. خوشبختانه یوسف ها در هر زمان هایی وجود دارند. کسانی که سالمند و هوشمندند، راز برنامه ریزی را می دانند، راستگویند و...