آرشیو سه‌شنبه ۲۰‌شهریور ۱۳۹۷، شماره ۴۱۸۱
صفحه آخر
۱۶
در همین حوالی

ابوحیان عصر ما

محسن آزموده

از درگذشت احسان نراقی شش سال می گذرد و خوشبختانه در رهگذر همین سالیان انگشت شمار، نگاه ما به او دیگر از ورای شیشه های کبود و «سیاه و سفید» نگر نیست. مقصود فراستخواه، تعبیر گویای «کنشگر مرزی» را در توصیف نراقی به کار برده است. در اشاره به این ویژگی و خصلت مهم و کاربردی نراقی که در مرز میان دانشگاه و دولت از سویی و در حد فاصل این دو با جامعه از سوی دیگر ایستاده بود و به ادب و آداب این هر سه آشنایی گسترده داشت و با این توانایی می توانست ارتباطی ثمربخش و موثر میان این فضاهای از هم گسسته برقرار سازد. محمد ارکون، روشنفکر معاصر عرب، احسان نراقی را با ابوحیان توحیدی، دانشمند، ادیب و فیلسوف ایرانی سده چهارم مقایسه می کند که قرن ها پیش از آنکه مفهوم معاصر روشنفکری پدیدآید، روشنگرانه و بی محابا، در دربار دیلمیان حقیقت را به قدرت می گفت. نراقی نیز «در طی گفت وگوهایش با شاه، به یمن دانش و استواری و پارسایی اخلاقی و شوقش برای حفظ خیر موجود، فرصت یک روشنفکر- ادیب را یافت تا در پرده، حقایق را برای امیر بازگوید و نقدها و پرهیزگاه هایی را که نمی شناسد، بدو بازنماید» (محمد ارکون). اگرچه پهلوی دوم، گوش شنوایی برای انذارهای روشنفکرانی چون نراقی نداشت و آن شد که شد. در سال های پایانی عمر، به همان تلخی ابوحیان در سال های پایانی عمرش بود. دچار اندکی اختلال حواس شده بود و گاهی به دفتر روزنامه ها و نشریاتی که می ‎پسندید، سر می زد و با جوان ترها بحث می کرد و برای شان نطق های طولانی سر می داد. چند بار او را در کتابفروشی های روبه روی دانشگاه دیده بودم، تنها و سر به هوا قدم می زد و گاه جلوی یک ویترین می ایستاد و خیره می شد یا در کتابفروشی، کتابی را از روی پیشخوان بر می داشت و قدم می زد. یک بار جرات کردم و جلو رفتم و آشنایی دادم: «سلام آقای نراقی»! برگشت و نگاهم کرد، نگاهی خیره و تهی از معنا. انگار متوجه من نشد، انگار اصلا اطرافش را نمی دید، زیر لب چیزی گفت و گذشت! یادش بخیر پیرمرد.