آرشیو پنجشنبه ۲۲‌شهریور ۱۳۹۷، شماره ۵۲۰۱
فرهنگ: ادبیات و هنر
۱۰

نامه به دوستم هرمز علی پور به بهانه انتشار تازه ترین کتاب گزیده شعرهایش

بهره ما از هستی، شاعری بود

قاسم آهنین جان

جایی گفتند مرا، که شعر بخوانم. خواندم، از تو. گفتند چرا از خود نمی خوانی؟ گفتم حرمت شعر و دفتر دوست، عزیز است.

از نام کوچک هرمز می گویی. فروتنی می کنی خوب است. اما من از نام بزرگ دوست می گویم به واقع.

سه کتاب گزینه یا منتخب از اشعار تو دیدم امسال؛ شگفتم نیامد، خوشحال شدم.

اینها اتفاق خوش است و کوچک برای تو که بیش از50 سال شعرگفتی. حرف و کلام مایه نگذاشتی زندگی هزینه کردی. می دانم خانه نداری و بسیار دیگر هم نداری؛ تنها حاصلت همین دفترهاست. همین و همین و همین و بس. و راستی مگر آرتور رمبو خانه داشت یا منوچهر آتشی یا سیروس رادمنش یا بهرام اردبیلی، یا من که توخود می دانی آنچه دارم فقط و فقط، و گاه شاید کفاف دهد به ارتزاق اندک یومیه ام، یعنی همان قوت لاتموت.

مگر ما نشنیدیم حرف قاضی همدانی که گفت: پنداشتی که درد را به هرکس به ارزانی دهند، پس باش تاجذبات عشق با تو کیمیاگری کند.

مگر ما عاقبت شاعری ندانستیم؟ مگر نه این بود که ترک دنیا کردیم و کلام را برگزیدیم. و بدان تو هرمز، دوست عزیزم: من خانه آخرت هم نخواهم داشت. زیر سنگ عزیز مادرم دفن خواهم شد بی هیچ نشان نه سنگ و نام.

و نه هیچ.

بهره ما از هستی همین بود. همین و بس. این که بیاییم، شاعر باشیم و برویم و شاعربمانیم.

باقی فانی بود و همین شد که دل ندادیم جز به شعر.