آرشیو دوشنبه ۲۶‌شهریور ۱۳۹۷، شماره ۵۲۰۴
صفحه آخر
۲۰
یادداشت

فقط به خاطر علی اصغر (ع)

حامد عسکری

سال ها پیش سه چهار روز به محرم توی فیس بوک یکی از کاربران عکسی گذاشته بود از میدانی در کاشان که جمعیت عزادار دور شتری حلقه زده بودند و شتر منتظر قربانی شدن بود تا طعام عزاداران شود، زیرش هم نوشته بود: هواداران خشونت!

خیلی ناراحت شدم، توی صفحه اش تورقی کردم از آنهایی بود که از روشنفکری یک چیزی شنیده بودند. رفتم توی قسمت پیام خصوصی و دعوتش کردم به حرف زدن، سرکشی می کرد و فقط دشنام می داد!

گفتم بیا منطقی حرف بزنیم، قبول کرد. یک بار بحث جنگ قدرت طلبی راپیش می کشید یک بار خرج های الکی هیات را بهانه می کرد یک بار قربانی کردن گاو و گوسفند را و خلاصه که نمی خواست که بفهمد. برای همه حرف هایش دلایل منطقی می آوردم و کم و بیش می پذیرفت و رد می کرد.

یاد حرف رفیقم افتادم که می گفت: توی قصه عاشورا منطق و عقل را بگذار توی جیبت، اینجا عاطفه است که حرف اول را می زند. بحث شش ماهه کربلا را مطرح کردم و این که تشنه بود و این که سیدالشهدا(ع) لباس رزم در آورد و بر شتر نشست و به میان لشکر رفت و فرمود: خودتان از من بگیرید و آبش بدهید. سیرابش کردند، اما روی دست پدر....

حالا نرم شده بود، ولی غرورش اجازه نمی داد قبول کند، اشتباه کرده. چت را تمام کرد و رفت. فردا شب دوباره کانکت شدم، دیدم پیغام گذاشته روی حرف هایت فکر کردم، هیچ کدامشان توی کتم نرفت جز همین خون شش ماهه، چندتا کتاب معرفی کن که راجع به امام حسین (ع) بخوانم. یکی دو کتاب معرفی کردم و دیگر حرفی رد و بدل نشد. دو سه روز بعدش پیام گذاشت و راهنمایی خواست که کجا برود روضه، آدرس چیذر را دادم، حالا دیگر عین موم شده بود. پرسید چیزی به آدم نمی گویند اگر گریه نکنیم، گفتم نه خیالت راحت. خداحافظی کردیم و قصه ما تمام شد. عصری خودم شال و کلاه کردم که بروم هیات، شوکه کننده بود، شب شاهزاده علی اصغر بود و دوست مجازی من راهی هیات شده بود. فردایش پیغام گذاشتم چه خبر، چطور بود؟ گفت علی اصغر(ع) دلیل مسلمانی من و مظلومیت حسین(ع) است.

شگفتی ها انگار تمامی نداشت. دوست مجازی من بعدها اعتراف کرد. مسلمان نبوده است.