آرشیو دوشنبه ۲ مهر ۱۳۹۷، شماره ۵۲۰۸
صفحه آخر
۲۰
یادداشت

ما یازده تا نوه بودیم...

حامد عسکری

یک هفته به روضه میرزا که می شد، نوه ها جمع می شدند و در انباری نقلی باز می شد. یکی باید سیاهی ها را اتو می کرد، یکی فرش می شست، یکی بساط چای را می انداخت توی قدح آب وایتکس که برق بیفتد، یکی سیستم صوتی قدیمی را روبه راه می کرد. تا می رسید به شب اول شروع مراسم. یکی دم در باید می ایستاد تا به مهمان ها خوشامد بگوید.

یکی باید کفش مهمان ها را جفت می کرد و توی جاکفشی می چید. سه چهار متر جلوتر یکی دیگر توی یک گلاب پاش نقره گلاب می ریخت کف دست عزادار ها، یکی موظف بود استکان جمع کند و یکی باید استکان ها را می شست، تفاله چای های توی قوری که کم هم نبودند نباید توی چاه ریخته می شد، میرزا معتقد بود، چای روضه را حضرت بی بی دم می کند و درست نیست برود توی چاه. تفاله ها را جمع می کرد و شب آخر روضه زیر درخت سیب و بوته انگور توی حیاط دفن می کرد.

اینها را نوشتم بگویم که هیاتی بودن به معنای واقعی کلمه یک سبک زندگی ایرانی- اسلامی است. (اگر همه نقدهایی که به سیستم مدیریت بعضی هیات ها وجود دارد را نادیده بگیریم) در سیستم زندگی هیاتی اولین چیزی که یاد می گیری همکاری چند نفره است، بعدش این همکاری تبدیل می شود به همدلی. از دیگر چیزهایی که توی این سیستم وجود دارد مسوولیت دادن و مطالبه گری است از کسی که مسوولیتی به او واگذار شده است. ادب، نظم و احترام به بزرگ تر هم ناگفته پیداست که در این سبک مدیریتی وجود دارد که نمونه اش جای دیگری مشاهده نمی شود. یک تجربه ساده این که وقتی این شب ها و روز ها جایی رفتید برای عزاداری وقتی میوه دلتان چای روضه اش را خورد، بگویید، استکانش را خودش ببرد به آبدارخانه هیات و وقتی برمی گردد به چشم هایش خیره شوید. یک برق غروری دارد توی چشم هایش که انگار مهم ترین کار دنیا را انجام داده است. راستی این را هم بگویم ما یازده تا نوه بودیم و میرزا پدر بزرگمان بود