آرشیو پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۷، شماره ۴۲۰۵
غیر قابل اعتماد
۱۴
از کتابخانه : طنز در ادبیات تعزیه (4)

اکنون بده به شمر، تو دست برادری!

منوچهر احترامی

(کتاب پژوهشی «طنز در ادبیات تعزیه» که حاصل سال ها تحقیق زنده یاد استاد «منوچهر احترامی» است، چندسال پیش چاپ شد اما همچنان پخش و توزیع نشده است. به مناسبت ماه محرم، قسمت های مختصری از آن را در این ستون می آوریم. قسمت چهارم هم، از بخشی با عنوان «رفتارها و موقعیت های طنزآمیز» برگزیده شده، با اندکی تلخیص.)

در تعزیه شهادت حضرت عباس، مکالمه شمر و ابن سعد در مورد رفتن یا نرفتن شمر به میدان جنگ، از بخش های پرکشش تعزیه است. شمر و ابن سعد طی مکالمه ای طولانی، سعی می کنند تقصیر کارهای ناکرده را به گردن یکدیگر بیندازند و ضمن گناهکار دانستن دیگری، خود را تبرئه کنند. در انتهای این مکالمه، شمر مردد می ماند که به مقابله با حضرت عباس برود یا نرود. ابن سعد تردید را از دل او بیرون می کند و او را تشویق به رفتن می کند:

شمر:

هرکسی در سر و در سینه هوایی دارد

عقل با جهل عجب جنگ و نوایی دارد

شمع، دور و بر خود نور و ضیایی دارد

هرکس ای شمر! در این قافله جایی دارد

باز هم کشته شوم گر نروم از این راه

ابن سعد:

تو ایا شمر! ببین، شور و نوا می آید

فوج فوج این همه لشکر ز کجا می آید

تا کند با شه دین جور و جفا، می آید

بهر تاراج حسین، کرب وبلا می آید

برو ای شمر! برو این سفر ان شاءالله

شمر:

پسر سعد! تو افسون به زبانم کردی

عوض ساغر می، زهر به جانم کردی

به بر قاضی حاجات روانم کردی

جانب مرگ مفاجات دوانم کردی

باز هم کشته شوم گر نروم از این راه

ابن سعد:

شمر مردود دغا، از چه خطابم کردی؟

از برای ری و کرکوک جوابم کردی

فتح با ما بود ای شمر؟ عتابم کردی

تو خجالت زده از یوم حسابم کردی

برو ای شمر! برو این سفر ان شاءالله

در تعزیه ورود به قتلگاه، ابن سعد و شمر در گرماگرم جنگ، بر سر تعداد کشته ها اختلاف حساب به هم می زنند و بعد از سرشماری شهدا و بررسی یادداشت هایشان متوجه می شوند که یکی از شهدا را از قلم انداخته اند.

ابن سعد:

در خاک کربلا تو بگو تا رسیده ای

ای شمر! چند سر تو در اینجا بریده ای؟

بنما به من تمامی سرهای مردگان

ای شمر! شاد کن دل من را در این مکان

شمر:

هفده سر است با سر نورانی حسین

گردیده اند آن همه قربانی حسین

ابن سعد:

ولی بدان تو ایا شمر در ستم استاد

چنین به نامه نوشتم برای ابن زیاد

که هجده نفر از نسل احمد مختار

شدند کشته به کرب وبلا به زاری زار

یکی کم است حساب تو از نوشته من

بگو کجا سر دیگر جدا کنم از تن؟

شمر:

بدان به خاطرم آمد که سید ثقلین

جناب خامس آل عبا، امام حسین

نمود خواهش آبی برای طفل صغیر

به جای آب به حلقش زدند ناوک تیر

یقین که دفن نموده است با دل بریان

به پشت خیمه خود، طفل کشته عطشان

رویم تا سر او را جدا کنیم از تن

برای آن که شود هجده گفته تو و من

شمر و ابن سعد با همکاری یکدیگر شهید مفقود را که علی اصغر حسین است در پشت خیمه ها پیدا می کنند و بر این اساس حساب هایشان را سرراست می کنند.

به این ترتیب، یکی از تلخ ترین موقعیت های طنزآمیز در تعزیه، که مبین دنیاداری بی انتهای دو تن از شقی ترین اشقیای وقایع کربلاست، در تابلویی بدیع تصویر می شود.