آرشیو پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۷، شماره ۲۲۱۲۱
اخبار کشور
۳
چشم به راه سپیده

دلم اگر تو نباشی همیشه آشوب است

از انتظار، پنجره ها باز می شوند

تسبیح اشک های سحر بی نتیجه نیست

در گریه دیده ایم اثر بی نتیجه نیست

باور کنید آه جگر بی نتیجه نیست

این قدر باز ماندن در بی نتیجه نیست

از انتظار، پنجره ها باز می شوند

با نور چشم تو گره ها باز می شوند

تقویم هایمان همه زارند خسته اند

این ابرها چگونه ببارند خسته اند

بی تو از این که جمعه شمارند خسته اند

از برگ برگ خود گله دارند خسته اند

کارم غروب جمعه به اشکال خورده شد

دیدی هزار و سیصدمان سال خورده شد

نام تو می بریم اگر، قند می خوریم

پس ما به رد پای تو پیوند می خوریم

وقتی که ما به جان تو سوگند می خوریم

یعنی به درد لطف خداوند می خوریم

مرحمتش گرفت گرفتار تو شدیم

چله نشین لحظه دیدار تو شدیم

با هر گناه اشک تو را حیف می کنم

رویم سیاه اشک تو را حیف می کنم

شرمنده آه اشک تو را حیف می کنم

حیف از تو ماه اشک تو را حیف می کنم

پیش خدا که روی سفیدی نداشتیم

اشکت اگر نبود امیدی نداشتیم

مصطفی صابرخراسانی

برای چاره

دیدیم ترا دوباره بر می گردی

از باغ پر از ستاره برمی گردی

گفتند که چاره نیست بر درد فراق

انگار! برای چاره برمی گردی

سر خدا

سری که فقط خدا از آن آگاه است

مهدی گل بی خزان آل الله است

ای منتظران حضرتش برخیزید

پیغام دوباره سحر در راه است

خدا کند که بیایی

غروب جمعه مرا بی قرار می نامند

تویی که آمدنت را بهار می نامند

بیا که بی تو یمین را یسار می نامند

که سیب و گندممان را انار می نامند

گرفته فتنه جهان را غروب یعنی این

بریده حلق اذان را غروب یعنی این

دلم گرفته از این ندبه های طولانی

ز ابرهای پراکنده بیابانی

زنان و دخترکان بد خیابانی

قیافه های به ظاهر قشنگ شیطانی

بیا که حال و هوای سرودنم باشی

دلیل پاکی و آیینه بودنم باشی

به تنگ آمده دنیا ز جنگ و خونریزی

نمانده بر تن پوشالی جهان، چیزی

اگرچه از تب و احساس عشق لبریزی

تو خون ظلم و ستم را بگو که می ریزی

بیا که منتقمی تو به خون ثارالله

بیا که جلوه کند در شب سیاهم ماه

برای اینکه بیایی چکار باید کرد؟

چه چیز قلب تو را این چنین مردد کرد؟

خدا دعای فرج را بگو چرا رد کرد؟

نگو که راه تو را جرم هایمان سد کرد!

خدا کند که بیایی؛ ولی نمی آیی!

به سر رسد من و مایی؛ ولی نمی آیی!

به ذوالفقار تو سوگند دردمان کم نیست

دقایقی که شود بی تو سردمان کم نیست

به سرو قامتی ات… برگ زردمان کم نیست

که احتمال خدا کرده طردمان کم نیست

به هرکسی که رسیدم در انتظارت بود

ولی نشد که بفهمم چقدر یارت بود!

غزل ترانه بیداری ام ببار امشب

غم نبودن خود را بزن کنار امشب

نهال آمدنت را بیا بکار امشب

که بی بهانه بگیرد دلم قرار امشب

تو هم به قول و قرارت عمل کنی باید

و کام تلخ زمان را عسل کنی باید

مرا ببینی و من هم ببینمت ، خوب است

که عشق لازمه اش، هم حبیب و محبوب است

ز دوست هرچه رسد هم ، اگرچه مطلوب است

دلم اگر تو نباشی همیشه آشوب است

بیا که عارف و عالم به بودنت باشم

نخواه باشم و فکر نبودنت باشم

شکیبا غفاریان

پر می کشد مرغ دل من در هوایت

پیچیده در پس کوچه های دل صدایت

حتی نشد باران حریف رد پایت

گرچه صنوبر پیش پایت ایستاده

هر بید مجنون قامتش خم شد برایت

بلبل غزل خوان شکرخند لب تو

چشمان آهو اسیر چشم هایت

هر کوی و برزن عطر گیسوی تو دارد

ای وسعت آغوش تو تا بی نهایت

هر صبح آدینه به شوق صبح وصلت

پر می کشد مرغ دل من در هوایت

حسین علاءالدین