آرشیو چهارشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۸، شماره ۵۳۶۱
فرهنگ: ادبیات و هنر
۱۰

نگاهی به بعضی از اشعار سروده شده در مدح حضرت علی اکبر 

برای جوان امام حسین (ع)

شعر آیینی شاید اصطلاحی نوظهور در ادبیات فارسی باشد، اما می دانیم اگر بخواهیم توجه به آیین ها را در شعر فارسی رصد کنیم، به قرن ها پیش می توانیم سرک بکشیم. حالا هم جشنواره های متعددی در رابطه با ادبیات آیینی برپا می کنیم مانند شعر مهدوی، شعر رضوی، شعر فاطمی، شعر عاشورایی و... در این میان، یکی از شخصیت های جهان اسلام، وجوه دراماتیک تری را برای خلق لحظه های ناب شاعرانه ایجاد کرده است؛ حضرت علی اکبر(ع) و ماجرای حماسه اش در ظهر عاشورا، شاعران بسیاری را به تحسین برانگیخته است. ماجرای او مانند علی اصغر(ع)، درام لازم برای خلق ابیاتی جاندار را در اختیار شاعران قرار داده است. شاعران اغلب به روح بزرگ او که نوجوان بود می پردازند و این را یکی از نشانه های حیرت در روز عاشورا توصیف می کنند. امروز سالروز ولادت اوست و ما در این صفحه به همین مناسبت سری به برخی از این گونه شعرها زده ایم.

گرچه دارد بی عدد زیبا اثر نقاش تو

از تو زیباتر کجا دارد دگر نقاش تو؟

کرده با نقش تو خود را جلوه گر نقاش تو

با رخت، بر رخ کشیده صد هنر نقاش تو

بس نمک خرج تو کرده با شکر نقاش تو

عاشقت باشد ز هر کس بیشتر نقاش تو

شد قیامت بس که سیمای تو را محشر کشید

گوئیا ا... و اکبر گو، علی اکبر کشید

بر تو و بر آن که نقشت را قلم زد آفرین

بر تو و سر پنجه های حی سرمد آفرین

آفرین هم بر تو هم بر آل احمد آفرین

هر یکی را در دو عالم باد بی حد آفرین

بیش از آن خلقی که هر دم بر تو گوید آفرین

گفته صورت آفرین بر صورتت صد آفرین

جان خود دادن به جانان، گشت رسم عالمین

از همان روزی که خالق هدیه دادت بر حسین

با تو بسته دست مهر و ماه و اختر را حسین

با تو رسوا کرده هر از ماه بهتر را حسین

با تو دارد احمد و زهرا و حیدر را حسین

در تو بیند حسن های هر پیمبر را حسین

تا تو را دارد، چه حاجت در و گوهر را حسین؟

قدر زر زرگر شناسد قدر اکبر را حسین

زاده لیلا که هر لیلاست مجنونت علی

هست مجنونت تمام عمر مدیونت علی

این که من هم از تو می خوانم ز آقایی توست

این که بر خوان تو مهمانم ز آقایی توست

مورم اما با سلیمانم ز آقایی توست

این که خود را از تو می دانم ز آقایی توست

گر بود یک ذره ایمانم ز آقایی توست

این که جایی در نمی مانم ز آقایی توست

تا ملائک حلقه در گوشان دربار تواند

نوکرانی همچو من، یک عمر سربار تواند

جز به گلزار تو، کی خاری چو من گل می کند؟

جز تو، کوه صبر، کی ما را تحمل می کند؟

جز تو بر کاهی چه کس کوهی تفضل می کند؟

بدتر از من را گل روی تو بلبل می کند

خوب داند دل اگر بر تو توسل می کند

استجابت را خدا با تو تقبل می کند

یا علی اکبر مرا گر آبرو باشد ز توست

در گلم ای گل اگر هم رنگ و بو باشد ز توست

حاج حیدر توکلی

باز هم آسمان این خانه

شب پر رفت و آمدی دارد

باز هم کوچه بنی هاشم

بوی عطر محمدی دارد

در شبستان زلف تو ترسا

خال بر گونه تو هندوکش

طاق زیبای ابرویت محراب

وه که لیلا چه معبدی دارد

کار چشم تو مبتلا کردن

خاک را با نظر طلا کردن

این زلیخای نفس ما یوسف

عاشق توست هر بدی دارد

خلق تو خلق تو تعالی ا...!

چه شکوهی ست در تو یا ا...

این علی تا که می رسد به خدا

صلوات محمدی دارد

قاسم صرافان

عاشق آن است که پر می گیرد

فقط از عشق خبر می گیرد

از جگر آتش اگر می گیرد

عشق را مد نظر می گیرد

منطق منطقه ما عشق است

مذهب مطلقه ما عشق است

بی دل آن است که دل داده به تو

کار و بارش فقط افتاده به تو

سجده کرده خود سجاده به تو

می رسد آخر این جاده به تو

راهی جاده مجنون شدنیم

بس که آماده مجنون شدنیم

ما همه در به در لیلاییم

بیشتر دور و بر لیلاییم

سائل پشت در لیلاییم

زیر دین پسر لیلاییم

تو علی اکبر لیلا هستی

نوه اول زهرا هستی

کیستی محشر در گهواره؟

فاتح خیبر در گهواره

یا که پیغمبر در گهواره

خنده ات اکبر در گهواره

همه را یاد نبی می انداخت

یاد میلاد نبی می انداخت

صابر خراسانی

داریم همه محضر تو عرض سلامی

تو شاهی و ما نیز هر آنچه تو بنامی

تا خانه آباد شما بنده پذیر است

نامردترینم نکنم میل غلامی

ای قامت قد قامت تو عین قیامت

قربان قدت صد قد و بالای گرامی

تشخیص تو سخت است علی یا که رسولی

پس لطف بفرما و بفرما که کدامی؟

و مفترض الطاعه ترین واجب مایی

هر چند امامت نکنی، باز امامی

هر کس که هوای پدری داشته باشد

خوب است که همچون پسری داشته باشد

انگار رسول است، نمایی که تو داری

انگار بتول است، صدایی که تو داری

باید که برای تو کرمخانه بسازند

از بس که زیاد است گدایی که تو داری

از شش جهت کعبه دل، لطف تو جاری است

از سفره پر جود و سخایی که تو داری

تو آن قدر از خویشتن خویش گذشتی

که منتظر توست، خدایی که تو داری

پایین قدم های حسین جای کمی نیست

جا دارد اگر غبطه خورد بر تو عمویت

این قدر مزن آب به سرخی لب خود

حیف است که پیچیده شود این همه بویت

حیف از تو مرا عبد و غلام تو بدانند

باید که مرا عبد غلامان تو خوانند

علی اکبر لطفیان

غزل عشق بخوانید نگار آمده است

گل شادی بفشانید که یار آمده است

با نسیم سحر از وادی سبز علوی

عطر جانبخش گل یاس بهار آمده است

گلبن عشق و وفا ناز فروشد به چمن

که وفا را به جهان آینه دار آمده است

می رسد مژده شادی ز ملائک زیرا

به حسین بن علی لاله عذار آمده است

نام زیباش علی مظهر حسن نبوی

خلق و خوی اش چو رسول کردگار آمده است

رضا فلاح

می ایستم امروز خدا را به تماشا

ای محو شکوه تو خداوند سراپا

ای جان جوانمرد به دامان تو دستم

من نیز جوانم، ولی افتاده ام از پا

آتش بزن آتش به دلم، کار دلم را

ای عشق مینداز از امروز به فردا

آتش بزن آتش به دلم ای پسر عشق

یعنی که مکن با دل من هیچ مدارا

با آمدنت قاعده عشق به هم خورد

لیلای تو مجنون شد و مجنون تو لیلا

تا چشم گشودی به جهان ساقی ما گفت

«المنت لله که در میکده شد وا»

ابروی تو پیوسته به هم خوف و رجا را

چشمان تو کانون تولا و تبرا

ای منطق رفتار تو چون خلق محمد

معراج برای تو مهیاست، بفرما!

این پرده ای از شور عراقی و حجازی است

پیراهن تو چنگ و جهان، دست زلیخا

لب تشنه لب های تو، لب های شراب است

لب وا کن و انگور بخواه از لب بابا

دل مانده که لب های تو انگور بهشتی است

یا شیرخدا روی لبت کاشته خرما

عالم همه مبهوت تماشای حسین است

هر چند حسین است تو را محو تماشا

چون چشم تو دل می برد از گوشه نشینان

شد گوشه شش گوشه برای تو مهیا

از گوشه شش گوشه دلم با تو سفر کرد

ناگاه درآورد سر از گنبد خضرا

مجنون علی شد همه شهر، ولی من

مجنون علی اکبر لیلام به مولا

حمیدرضا برقعی

امروز پیک خوش خبر هی حلقه بر در می زند

بر در مکرر حلقه را از عشق دلبر می زند

از نغمه در مرغ دل در سینه ام پر می زند

شادی به صد شور و شعف از هر دری سر می زند

از شوق دل روح الامین شهپر به شهپر می زند

از عشق اکبر نعره ا... و اکبر می زند

گویم به آوای جلی طالی احمد آمده

هر کس که بیند روی او گوید محمد آمده

بشنو تو از ژرفای دل فریاد درد اییل را

افشاگر رازی مگو گلبانگ میکائیل را

از فرط شادی کن نظر لبخند عزرائیل را

در وصف هاجر گوش کن تکبیر جبرائیل را

کاورده از بهر خلیل امروز اسماعیل را

تا در جهان سازد علم او پرچم تجلیل را

گویم به آوای جلی طالی احمد آمده

هر کس که بیند روی او گوید محمد آمده

در خانه خون خدا آمد خدا را مظهری

قد قامتی مه طلعتی مه پاره ای مه پیکری

دریا دلی شیر اوژنی صف بشکنی نام آوری

اسلام را جان پروری پیغام را پیغمبری

نسل جوان را در جهان در خط قرآن رهبری

خواند حدیث عشق را در گوش زهره مشتری

گویم به آوای جلی طالی احمد آمده

هر کس که بیند روی او گوید محمد آمده

از لیلی حسن قدم مصداق خاتم زد قدم

مصداق ختم الانبیا در ملک عالم زد قدم

در سنگر خون و شرف ان ذبح اعظم زد قدم

آلاله خونین تن ماه محرم زد قدم

از دامن مریم مگر عیسی بن مریم زد قدم

در جبهه حق ز امر حق روح مجسم زد قدم

گویم به آوای جلی طالی احمد آمده

هر کس که بیند روی او گوید محمد آمده

در ماه شعبان جلوه گر شد ز امر داور این پسر

کز مرز باور بگذرد با دادن سر این پسر

رونق به دین حق دهد در دشت باور این پسر

از کشته سازد پشته ها از خصم کافر این پسر

از شوق جانان بسپرد خنجر به خنجر این پسر

گردد به دشت کربلا چون لاله پرپر این پسر

گویم به آوای جلی طالی احمد آمده

هر کس که بیند روی او گوید محمد آمده

باید حسین بن علی سر مست و شیدایش کند

تا در منای قرب حق چون هدیه اهدایش کند

از فرط شیدایی ورا مجنون لیلایش کند

در سن هجده سالگی مهمان زهرایش کند

وقت شهادت دیده را محو تماشایش کند

تا در میان خاک و خون چون لاله پیدایش کند

گویم به آوای جلی طالی احمد آمده

هر کس که بیند روی او گوید محمد آمده

حمید کریمی